واصف باختری در دوره «مردم‌گرایی»، شاعری «مردم‌گرا» بود، نه «عوام‌گرا»

سخنرانی محمدصادق دهقان در «شب واصف باختری»

روابط عمومی خانه ادبیات افغانستان: «شب واصف باختری» از سلسله «شب‌های بخارا» با حضور فرهنگیان افغانستان و ایران در تهران برگزار شد.

«شب واصف باختری» (شش‌صد و نود و یکمین شب از شب‌های بخارا) برای بزرگداشت واصف باختری، پژوهشگر و شاعر نام‌آشنای زبان فارسی در افغانستان با حضور عسکر موسوی، محمدحسین جعفریان، ابوطالب مظفری، محمدصادق دهقان، روح‌الله بهرامیان، یامان حکمت تقی‌آبادی و علی دهباشی، از ساعت 17 تا 20 یک‌شنبه 22 مرداد/ اسد 1402 خورشیدی در  سالن فردوسی در خانه اندیشمندان علوم انسانی برگزار شد.
قرار بود دکتر محمدسرور مولایی نیز در این نشست حضور یابد، ولی به دلیل مشکلاتی نتوانست در این شب شرکت کند. در پایان این نشست، منوچهر فرادیس، پیام منیژه باختری، دختر واصف باختری را برای حاضران خواند.
محمدصادق دهقان، مدیر خانه ادبیات افغانستان، سخنرانی خود را با یادکرد درگذشتگان اهل قلم افغانستان و ایران مانند محمداعظم ره‌نورد زریاب، عبدالکریم تمنا و کوروش صفوی آغاز کرد. وی با اشاره به برگزاری چهارمین جشنواره ادبی «قند پارسی» برای بزرگداشت جایگاه ادبی محمداعظم ره‌نورد زریاب در سالن فردوسی بوستان ورشو و هفتمین جشنواره ادبی «قند پارسی» برای نکوداشت جایگاه ادبی و فرهنگی واصف باختری از تلاش خانه ادبیات افغانستان در حدّ توان خود برای پاسداشت جایگاه بزرگان ادب و فرهنگ کشور در زمان حیاتشان سخن گفت.

او سخنان خود را با عنوان «جایگاه و ره‌آورد واصف باختری در زمانه فروپاشی و جبّاریت» بیان کرد که اکنون از نظرتان می‌گذرد.

هر بار که هنرمند یا خردمندی از جمع خاکیان می‌رود، بی‌درنگ، این پرسش به ذهن خواص و عوام می‌رسد که او برای مردم و جامعه خود چه کرده بود؟ همین پرسش درباره واصف باختری هم مطرح است. پس محور سخنانم، تبیین کوتاه و فشرده مرده‌ریگی است که باختری برای ما و آیندگان بر جا گذاشته است.

سخنم را با شعری از واصف باختری آغاز می‌کنم که آیینه‌ای است از کاری که او برای جامعه خویش کرده و در حقیقت، تبیین همان رسالتی است که جامعه از یک روشنگر راستین انتظار دارد:

در شعرهای خویش

ـ این گل‌بُنان باغ عزلت، باغ خاموشی ـ

خُم‌پاره‌های واژه‌های سرخ را

با پوششی از رنگ آبی می‌کنم پنهان

تا بو که در فردای دیر و دور

فردایی که چشم خیره‌ی اکنونیان آن را نخواهد دید،

در آن خیابان‌های بی‌تاریخ،

آوای بنیان‌سوزشان، دیوار پولادین این تاریخ بی‌تاریخ را از پا دراندازد.

ای دوست، ای دشمن!

دیگر چه می‌خواهید از من؟

 

نقش هنر و هنرمند در زمانه فروپاشی و جبّاریت

در سرزمین‌های نابسامان و فروپاشیده که به جبّاریت دچار آمده‌اند، ارزش هنر و هنرمند زمانی بیش‌تر آشکار می‌شود که داشته‌های هنری آن اجتماع بتواند دریچه‌هایی هر چند خُرد از امیدواری را برای رسیدن به روزهایی روشن، گشوده نگه دارد و الگوهایی از تاب‌آوری را به مخاطبان خود نشان دهد. تنها چنین هنری را می‌توان هنر راه‌نما، راه‌گشا، اثرگذار، آفریننده، پویا و هم‌پای زمانه دانست.

فرهنگ، هنر و ادبیات، همیشه روایت‌گر راستین اجتماعی هستند که هنرمند به صورت بالفعل در آن زندگی می‌کند یا اگر هم در بیرون از مرزهاست، در برخوردی نزدیک به آن فکر می‌کند و اثر خلق می‌کند. هنرمندان، شاعران و نویسندگان اگر در کنار استفاده از ابزارهای هنری معمول در حرفه و هنر خود، از تاریخ، جامعه‌شناسی و فلسفه هم بهره بگیرند، زاویه دیدی فراتر از مردم و حتی اهل فلسفه و تاریخ، روان‌شناسان یا جامعه‌شناسان پیدا می‌کنند. آن وقت می‌توانند وضعیت سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی و رنج‌ها و آرزوهای آن مردم را بهتر ترسیم کنند و حتی آینده‌نگری و چاره‌اندیشی کنند.

مردم افغانستان در دوره جنگ با شوروی و نیروهای کمونیستی، جنگ داخلی مجاهدان و حکومت اول طالبان با «شعر» و «شعار» در جبهه‌های سرخ و سبز و سیاه آشنا بودند. در دو دهه بعدی، آن شعر و شعارها به پستو‌خانه‌ها رفت و بیش‌تر، داستان و رمان، نبض جامعه را در دست گرفت. در دو دهه اخیر هم شعر جان‌دار کم‌تر سروده شد و هم شعرهای روزنامه‌ای بیش‌تر جولان دادند. از این رو، این ضرورت هم‌چنان احساس می‌شود که دگرگونی‌های فرهنگی، تحول‌های سیاسی و وضعیت اقتصادی زمان، ویژگی‌های اجتماعی و راستی‌ها و انحراف‌های اخلاقی جامعه در شعرهای استخوان‌دار و پرمایه بازتاب یابد. تا شاعران، دوباره و بهتر از گذشته، دست به کار شوند، فهم تحولات و چاره‌یابی درباره آن‌ها را باید در آثار کسانی جست که پیش از این در این باره سروده‌اند.

واصف باختری و فهم درست از نوگرایی در شعر فارسی

یکی از نمودهای شعر ریشه‌دار فارسی، آثار واصف باختری است که با فهم درست دستاورد نیما یوشیج توانست شعرهایی اثرگذار از نظر شکلی و معنایی به یادگار بگذارد. ما به مدد آشنایی با جهان غرب برای نخستین بار با آموزه‌هایی تازه روبه‌رو ‌شدیم که حتی اگر در فرهنگ خودمان هم بود، مفهوم یا کارکردی دیگر داشت. مفهوم‌هایی مثل آزادی، حق، حقوق، دین، ملت، امت، جامعه، مردم، قانون، استبداد، دموکراسی، عدالت، اخلاق، انسانیت، زن، هنر، عشق، ترقی، پیشرفت، توسعه، انکشاف، تحصیل، مشروطه، سلطنت مشروطه، اداره، اقتصاد، سیاست، مرزبندی، دولت، حکومت، حاکمیت، استقلال و استعمار از جمله این مفاهیم بودند.

واصف باختری، ضرورت تحول شکلی و معنایی در شعر فارسی را درک کرد و آن را به کار بست و در این راه تا پایان استوار ماند. به همین دلیل، مبنای محوری این تحول در شکل و معنا یعنی «انسان» را هدف خودش قرار داد. در دوره درازدامن «مردم‌گزایی» که بر سرزمین ما حاکم بود و هست، واصف باختری، «مردم‌گرا» بود، ولی «عوام‌گرا» نه. از این رو، حتی اگر شعر پخته و سَخته‌اش هیچ گاه بر زبان «عوام» نباشد، همین که در بزنگاه‌های تاریخی در ذهن و برای «مردم» بماند، کار خود را کرده است.

واصف باختری در مقام روشنگری راستین در اجتماع استبدادزده، پریشان و نابسامان افغانستان، بدون تعصب و‌ غوغاسالاری و دست بردن به ابزارهایی که بسیاری برای بر سر زبان‌ها ماندن از آن استفاده می‌کنند، برای روشن‌گری جامعه خود قدم و قلم زد. از همین رو بود که حتی سکوت کردنش در دو دهه پسین هم مایه پرسش می‌شد. شاید بگویند: «بُود خموشی شاعر، گواه مردن او/ مگر نه مردن باد است آرمیدن باد؟»، ولی به گفته خود واصف، «خاموشی ما، پاسخ آوازه‌گران است».

چرایی منحصر به فرد ماندن واصف باختری

اندیشه‌مندی، بهره‌گیری از حکمت و فلسفه در شعر، پرداختن به اسطوره‌های دینی و غیر دینی، آشنایی ژرف با ادبیات کهن فارسی و ادبیات جهان، چیرگی در استفاده از قالب‌های کهن و نو شعری، تصویرسازی فراوان، ترکیب‌سازی ویژه، ساختار شکلی قاعده‌مند، کهن‌گرایی، داشتن زبان غنی و فاخر و حرکت از نمادگرایی به واقع‌گرایی و در یک کلمه، استخوان‌بندی محکم شعرش، ویژگی‌هایی است که بر اساس آن می‌توانیم ادعا کنیم واصف در این عرصه، «یگانه آمد و تنها نشست و فرد گذشت».

به اعتبار همین ویژگی‌هاست که اشعار وی در هر قالبی، با همه پیچیدگی و ابهامی که داشته باشند، کشف و لذتی بدیع را از دریچه شکل و معنا، نصیب خواننده جست‌وجوگر می‌کنند. چنین هنری هم از عهده هر شاعری برنمی‌آید. او با بهره‌گیری بجا از ابزارهای فنی و آرایه‌های ادبی، مفاهیمی را که ممکن است با کم‌ترین بی‌توجهی به دامان کلیشه‌پردازی و نخ‌نمایی بلغزند، از این آسیب حفظ کرد. به همین دلیل، بیش‌تر سروده‌هایش در حریری از آراستگی شکلی و پیراستگی معنایی خودنمایی می‌کنند.

در پاسخ به این‌که چرا کسی مقلّد سبک شعری واصف نشد، می‌توانیم بگوییم بعضی شاعران که در آغاز کارشان به سبک او نظر داشتند، پس از مدتی تمرین و مشق کردن در این عرصه، راهی دیگر انتخاب کردند؛ چون واصف، رهرویی پرتجربه بود که آن راه را به مدد داشتن ویژگی‌هایی پیموده بود که برشمردیم. پس دست یافتن به قله شاعرانگی و فرزانگی باختری برای هر کسی میسر نبود. فضای شعر فارسی هم در دو دهه اخیر به سویی رفته است که خود از آن باخبرید.

ره‌آورد باختری برای ما و آیندگان

بسیاری از شاعران درباره مفهوم‌هایی مثل استبداد، جنگ، بحران، شکست‌های تاریخی، نابسامانی‌های اجتماعی، خرافه و جهل، تضاد اجتماعی، فقر و پس‌ماندگی، غربت، نومیدی، آرمان‌خواهی، آزادی‌خواهی، استقلال‌طلبی، استبدادستیزی، اعتراض و مقاومت سروده‌اند. با این حال، باختری، اندوخته‌های اجتماعی، فلسفی، عرفانی، تاریخی و سیاسی‌ و فکر و معنایی را که در نظر داشت، با مهارتش در شعرسرایی ترکیب کرد و در کالبد واژگانی جان‌دار ریخت و در پردازش همین مفهوم‌ها به صورت تازه جاودانه ساخت.

به همین دلیل، شعر باختری، نمونه‌ای برجسته از شعر اجتماعی، ارزش‌مدار، انسان‌گرا، خردمحور و روشنگر است که مخاطب خود را به رواداری، بردباری، نوع‌دوستی، دیگرپذیری، حفظ هویت، فرهنگ زبان و میراث فرهنگی و تاریخی، عدالت‌جویی، آرمان‌خواهی، آزادی‌خواهی، پایداری، اعتراض و ستیزندگی در برابر اهریمن‌خویان زمانه فرامی‌خواند. در این دوره از تاریخ کشور که زمانه مبارزه فرهنگی، مدنی، اجتماعی و سیاسی برای بازیابی، بازآفرینی و حفظ میراث هویتی، فرهنگی و تاریخی ماست، بیش از پیش به تفکر در این مفاهیم و آموزه‌های شعر باختری و استفاده از آن در راه مبارزه نیاز داریم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

دکمه بازگشت به بالا
بستن