سرِ بی بازگشت
با الهام از سخنان امام حسین به برادرش محمدخنفیه
سرِ بی بازگشت و شانه، هرگز
غمِ وحشی و عشق خانه، هرگز
مرا همسطح خود خوانند، اما
عقاب و روی تپّه، لانه، هرگز
برادر! رازهایم گشته لبریز
ببین! تاکی شوم یکسر گلاویز
شب و سیلِ ریا و فتنه جاری است
هراسانم بَرد آخر مرا نیز
علمدار
1
نه خورشيدم، نه ماهم، نه سپيدار
نه سقّايم بخوانيد و نه سردار
مرا با هيچ نامي نيست نسبت
خدا را، من علمدارم، علمدار
2
علم! اي يادگار بدر و خيبر
و اي با هست و بودمان برابر
تو اينك معني «بود» حسيني
مقاوم باش تا بر تن بود سر
حرّ
تقديم به آستان حّر رياحي
1
پر از آتش پر از دريا شد اين دل
سراپا شيون و غوغا شد اين دل
نسيمي از سر كويش وزيده
که اينسان عاشق و شيدا شد اين دل .
2
خدايا! حُر لب دريا رسيده
برايش فرصت زيبا رسيده
پياپي همتش را شعله ور کن
که اينک ظهر عاشورا رسيده.
3
اماما! دوزخ از من رحمت از تو
تمام دوري از من، الفت از تو
كنم فرياد در اوج حقيري
جلال از تو، شكوه و شوکت از تو.
4
سرِ شرمنده ام را بر ندارم
جز اين سر، هديه ديگر ندارم
حبيبا! مرحمت كن رخصتم را
كه جز اين ره، ره بهتر ندارم .
از: محمدحسین فیاض