در ششمین نشست از تماشای پنجم شعرهای محمدحسین فیاض نقد و بررسی میشود
روابط عمومی خانه ادبیات افغانستان: شعرهای محمدحسین فیاض در ششمین نشست از تماشای پنجم نقد و بررسی میشود.
تماشا، عنوان جزوه نقد مکتوب است که خانه ادبیات افغانستان با هدف ارتقای سطح آموزشی و علمی شرکتکنندگان در کارگاههای شعر و داستان خود منتشر میکند. ششمین نشست مربوط به شنیدن نقدهای مکتوب اعضای خانه بر شعرهای افراد یادشده در تاریخ 22 مرداد (اسد) ۱۳۹۴ از ساعت ۱۷ در سالن امیرحسین فردی حوزه هنری تهران برگزار میشود.
در این نشست، نقدهای مکتوب بر شعرهای محمدحسین فیاض، بیان و شعر وی بررسی و تحلیل میگردد. شعرهای فیاض در صفحه 26 تا 27 تماشای پنجم چاپ شده است.شماره پنجم از دور سوم تماشا که پیشتر منتشر شده است، دربردارنده شعرهای مریم احمدی، زهرا جعفری، عارف جعفری، عارف حسینی، فاطمه خاوری، صادق دهقان، محمدسرور رجایی، سلیما رضوانی، علیمدد رضوانی، زهرا زمانی، محمدحسین فیاض، سارا محمدی، محمد کریمی، جعفر واعظی و علی هاشمی از اعضای شرکتکننده در کارگاه شعر خانه ادبیات افغانستان است.
در نشستهای پیشین، شعرهای عارف جعفری، مریم احمدی، سارا محمدی، علی هاشمی و صادق دهقان نقد و بررسی شده است.شرکت در نگارش نقد مکتوب بر اشعار یا داستانهای منتشرشده در تماشا برای شاعران و داستاننویسان و نیز حضور در نشستهای یادشده برای همه افراد آزاد است. افزون بر آن، تماشا در شمارههای بعدی خود آثار داستانی شرکتکنندگان در کارگاه داستان خانه را منتشر میکند.
نشست هفتگی خانه ادبیات افغانستان از ساعت 15 با برگزاری کارگاه ویرایش و نگارش آغاز میشود. سپس از ساعت 16، کارگاه پژوهش و ترجمه برگزار می گردد. پس از نقد شعرهای حسین فیاض درتماشای پنجم نیز شعرخوانی آزاد با حضور ضیا قاسمی، شاعر معاصر افغانستان برپا میشود.
شعرهای انتخاب شده برای نقد در تماشا:
یک طرفه
جهان شده است پر از ماجرای یک طرفه
بسانِ دشت غریب و صدای یک طرفه
و هرچه جار زنی «آی! عاشقم» اما
پُر است در همه جا ردّ پای یک طرفه
به قدر کوه کسی نیست تا صدا بزند
دلم گرفته از این های های یک طرفه
من و جفای همیشه چه دیدنی شده ایم
جفا گرفته همیشه وفای یک طرفه
غزل تمام شد اما نشد ردیف کنم
یکی دو واژة بهتر به جای «یک طرفه»
تهران – 6/11/1392
خیال
از روزهای خسته که حالم گرفته است،
مقدار یک دوبیتی مجالم گرفته است
شعر و ترانه، مستی یک عاشقانه را
نتوان به بر کشید، خیالم گرفته است
یک روز اگر که پای کشال آمدم به شهر
دگر زمانه، پای کشالم گرفته است
یک دشت درد و رنج و یک روز فاصله
درمن دویده، ماه وصالم گرفته است
دنیا اگر به حال دلم گریه می کند
کار خودش که نیست، وِبالم گرفته است
دیگر برای مرگ چه دارم که پیش از آن
جان مرا همیشه سیالم گرفته است
بغض ناتمام
کاش بغضِ ناتمامم را شبانگاهی نبود
در تمام لحظه هایم، موجی از آهی نبود
کاش می شد صفحة دل، خالی از هر نقش بود
از مسیر خانة نقشآفرین، راهی نبود
کاش میشد در دِه ما رنگ، معنایی نداشت
یا که معنا داشت اما در رهش چاهی نبود
کاش میشد هرکسی ساز خودش می زد و بعد
اتفاقی هم نمیافتاد و بدخواهی نبود
آه این احساس ما کوه است، اما از قدیم
در نگاه این حوالی، زرّهی کاهی نبود.