در نقد داستان «زمستانی که در راه است» بیان شد: طرح داستان در حد ایده باقی مانده بود
روابط عمومی خانه ادبیات افغانستان ـ فاطمه خالقی: داستان «زمستانی که در راه است» نوشته خداداد حیدری در چهارمین نشست تماشای داستان نقد شد.
در این نشست که چهارشنبه، 26 آذر 1393 برگزار شد، به جز خود نویسنده، تینا محمدحسینی، عارف جعفری، فاطمه خالقی، امین نیازی، لیلا خالقی، زهرا زمانی، هاجر حسینی، نعمت کریمی و جمعی از ادبدوستان حضور داشتند.
در آغاز نقدها، امین نیازی درباره این داستان گفت: «به نظرم، بند اول و دوم خوب بود. در بعضی قسمتها نیز متن شاعرانه شده بود. مثلاً عبارت «تنم میلرزد از سرما» موزون است و کاملاً شعر است یا عبارت «چشمم را به دیوار میدوزم، سهراب خودش را به در و دیوار میزند»، هم شاعرانه بودند و هم منسجم. در این میان، اگر اطلاعاتی از گذشته شخصیت بیان میشد، خواننده بیشتر راضی میشد. داستان، خطی و یکدست بود و راوی که استفاده شده بود، دم دستیترین راوی بود که میتوان از آن استفاده کرد. استفاده از اصطلاحاتی مثل «رو بورس بودم» را نیز نپسندیدم».
لیلا خالقی، مخاطب بعدی بود که بحث را چنین ادامه داد: «داستان، لحن آرام و زبان یکدستی دارد. نثر شاعرانه است و نویسنده کمتر به فضاسازی پرداخته و بیشتر از روایت استفاده کرده و همه چیز را گفته است. سؤالی که برایم پیش میآید، این است که چرا شخصیت این قدر بدبخت است؟ تناقض در مفاهیم داستان هم هست. از طرفی میگوید روی بورسم و از طرف دیگر فقط دو خواستگار دارد. کدهای ارائه شده توسط نویسنده خیلی خوب بود. به نظر من راوی غیر همجنس را تقریباً خوب آورده است، اما جنسیت راوی دیر مشخص میشود. با این حال، کمتر در مورد شخصیت میدانیم. در جایی نوشتهاند: «خداحافظی، هال را پر میکند». سؤالی که برای من ایجاد میشود، این است که آیا خداحافظی حجم دارد که هال را پر کند؟»
زهرا زمانی، دیگر داستاننویسی بود که درباره این اثر گفت: «خلق هر اثری تبریک گفتن دارد و خداوند هم بعد از آفرینش به خودش تبریک گفت. زمانی که این داستان را میخواندم، در مورد شخصیت، چیزی به دستم نیامد و حدود سن و سالش هنوز برایم مشخص نیست. تناقض زیادی در متن مشاهده کردم. مثلا در جایی گفته میشود که این فرد، دومین خواستگارش است و اولی، ضایعاتفروش بوده است. در جایی دیگر میگوید این فرد مثل قبلیها دکتر و مهندس نبود. احساس کردم که نویسنده در مورد خواستگار و خواهرش باید توضیح بیشتری میداد. چرایی روایی هم جای بحث دارد».
نعمت کریمی، دیگر شرکتکننده در نشست، نظر خود را چنین بیان کرد: «داستان خوبی بود که روایت خوبی داشت و ساختمان و طرح داستان هم خوب است و نویسنده هم آن را خوب روایت کرده است. اشکالهای کمی دارد که با ویرایش برطرف میشود».
هاجر حسینی، مخاطب بعدی داستان گفت: «این داستان، داستان زیبایی بود، ولی به نظرم، به اسم بردن از فروغ و سهراب نیازی نبود. فضاسازی بیشتری برای داستان نیاز بود. این طور که از داستان برمیآید، خواستگار فعلی، معشوق سابق راوی بوده است. در این بین، نکته مبهم آن است که این معشوق چرا بار اول از خواهر راوی خواستگاری کرده است. همچنین متوجه نشدم که راوی چند ساله است و ظاهرش چه طور است. در کل، شخصیتپردازی داستان ضعیف بود».
فاطمه خالقی هم در این نشست گفت: «همان طور که میدانیم، واژهها بسته به داستان، از بار معنایی خاصی برخوردار میشوند. دراین داستان با توجه به فضای ناامیدی که دارد، واژه «زمستان» در عنوان داستان هم سردی و ناامیدی را به ذهن تداعی میکند. با توجه به وضعیت راوی که در آستانه ازدواج است، عنوان داستان با محتوای داستان ناهمخوان است. با توجه به اینکه نویسنده از راوی غیر همجنس استفاده کرده است، این پیام را خیلی دیر میرساند که راوی، یک زن است. اگر در خط اول، کدی در این زمینه میداد، بهتر بود. در قسمتهایی از داستان اشاراتی میشود که کاملاً مردانه است یا توصیفاتی بیان میشود که یک زن در مورد خودش نمیگوید. اینها جزئیاتی است که نویسنده مرد درباره راوی زن درست نمیداند. شاعرانگی نثر داستان، نکتهای است که با ویرایش داستان برطرف خواهد شد. به نظر من، استفاده از اصطلاحاتی مثل «روی بورسم» اشکالی ندارد و اگرچه ممکن است جغرافیایی به داستان بدهد، اما چه اشکالی دارد که این جغرافیا، جایی غیر از افغانستان باشد و داستان در دنیای مهاجرت رخ داده باشد. به نظر من وقت آن رسیده که بپذیریم مهاجرین هم وجود دارند و تجربهها و قصههای خود را دارند».
تینا محمدحسینی در پایان این نشست برای جمعبندی نقدهای یادشده گفت: «قبل از اینکه حیدری به جمع داستانی خانه ادبیات بپیوندد، یکی دو اثر ایشان را خوانده بودم که مانند تمام کسانی که تازه شروع به کار میکنند، یک سری واگویهها بود که حالت خاطره ـ داستان داشت. با چنان کارهایی با حیدری آشنا شدم. با تلاش و پشتکاری که داشت، اکنون داستانهای خوبی از ایشان میبینیم. خیلی خوشحالم که هر کدام از بچهها دارند راه خود را پیدا میکنند، برای مثال، لیلا خالقی و حیدری هر کدام در زمینه خود خوب هستند. زمانی کارهای فراواقعی خوبی دارد یا فاطمه خالقی کارهای رئال را خوب دنبال میکند. خوب است که دوستان خلاقیت خود را دنبال میکنند و این طور نیست که کارگاه باعث شود فقط در یک زمینه و تکراری کار کنند. حیدری هم در هر داستانش سعی میکند تجربه جدیدی به دست بیاورد. حیدری به استفاده از راوی غیر همجنس علاقه خاصی دارد. خوب است که نویسنده دنبال تجربههای جدید باشد. بزرگترین مشکل این داستان، طرح داستان است که کامل نشده و در حد ایده باقی مانده بود. علت و معلولی در این داستان خیلی کمرنگ بود. خیلی مسائل گفته میشد، اما چون و چراییاش بیان نمیشد. به همین دلیل، هنوز جای پرداخت زیادی دارد. مثلاً از همان ابتدای داستان ما نمیدانیم که راوی در کجا و چگونه نشسته است که گاهی میگوید که برگ زرد افتاد و … و بعد میگوید روبهروی آینه نشستهام. تصویری از راوی نداریم و نمیدانیم چه سن و سالی دارد. در ابتدای داستان میگوید زمستان را دوست ندارم؛ چون نمیتوان بروم و لی لی بازی کنم. خواننده تصور میکند که راوی نهایتا یازده یا دوازده سال دارد. راوی همجنس دیر نشان داده میشود. اینکه از فروغ و سهراب سخن گفته میشود، خیلی به داستان نمیآمد. شخصیتپردازی ضعیف بود و داستان جای خالی و مبهم زیاد داشت. گاهی نویسندگان قسمتهایی از داستان را خالی میگذارند تا مخاطب با معلومات داستان بتواند جای خالی را پر کند، اما خالیگاههای این داستان به گونهای است که مخاطب نمیتواند با معلومات خود داستان به آن پی ببرد. این مسائل به داستان ضربه میزند. انگیزه روایت خیلی دیر مشخص میشود. در این شخصیت، تردید و دودلی لازم مشاهده نمیشود. کنش در زمان حال نداریم و راوی خیلی منفعل است و فراز و فرود و کشش مناسب در داستان نیست. از بیرون هم هیچ کنشی به راوی وارد نمیشود. گذشته راوی هم مشخص نیست. در این داستان، بیشتر گفتن (telling) داریم تا نمایش (showing). در کل، به نظر میرسد این داستان خیلی ویرایش نشده است و داستان پختهای نیست. استفاده از راوی اول شخص در این داستان خوب بود. منطق درون داستانی خیلی کمرنگ است. اشکالهای ویرایشی هم داشت که داستاننویس باید در ویرایش بعدی رعایت کند».