حالا که سیب هست و تو هستی
امان میرزایی
دلم تنگ است و حالم بيقرار است
پر از « أَمَّن يُجِيب» اضطرار است
كسي پرسيده بود از من كجايي؟
خودم مشهد، دلم «شهر مزار» است
این دوبیتی ابراهیمی را که خواندم، یاد رفتنش افتادم و دلم خالی شد. با علي جعفري نشستيم و برنامه ريختيم كه با استاد سیدابوطالب مظفري صحبت کنیم و برای غلامرضا ابراهيمي محفل خداحافظی برپا کنیم. قرار شد استاد مظفري با استاد كاظمي هماهنگ كرده و در مورد شعرهاي غلامرضا صحبت كنند، علي هم بنر و مطلب آماده كند.خانم رحيمه ميرزايي با هزينۀ دوستان و موسسۀ فرهنگي دُرّ دَري هدیه كوچكی بگيرد، من هم از حسين حيدربيگي و عباس رضايي خواستم مطالبي را براي مراسم آماده كنند. اينگونه شد كه تصميم گرفتيم روز جمعه 27/10/1392 در دفتر دُرّ دري گرد هم بیاییم.
تلفنم زنگ زد، علي جعفري است، گفت: كجايي؟ آخر دير شده بود، بايد ساعت 30/12 جلسه را شروع ميكرديم، گفتم: در راه دفترم.
دروازه دفتر را كه باز كردم دوستان زيادي از اين اتاق به آن اتاق میرفتند. با عجله از همه خواستم به اتاق جلسات جمع شوند،چون دوستان اجرای برنامه به من سپرده بودند، ناگذیر پشت ميز نشستم و با غزلي از كتاب “هبوط در پيادهرو” ابراهیم مراسم را شروع كردم.
قرار بود برنامههای متفاوتی داشته باشیم، شعرخواني ميهمانان، خاطرات دوستان شاعر، سخنراني و تقدير از غلامرضا ابراهيمي.
در ابتدا از دوستان شاعر ايراني دعوت كردم. آقايان جواد سنجري، مهدي آخرتي، اسماعيل بختياري، سعيد عابدي، حسين رحماني و تعدادي ديگر از شاعران خوب مشهد آمدند و شعر خواندند. هرکدام با احساس شاعرانۀ شان محبت آفرین شدند. خانم رشيده محمدي و بانو زينب بيات هم شعر خواندند. خانم زهرا حسين زاده شاعر مجموعه «پلنگ در پرانتز» را دعوت کردم، او آمد و با بیان این که غلامرضا ابراهيمي شخصيتي كامل دارد، گفت:ابراهیمی در آثارش و رفتارش نشان داده است حافظ محيط زيست. در پایان هم غزلي خواند. عباس رضايي با مطلب داغ و زيبا تكاني به جلسه داد. رحيمه ميرزايي شعري تقديمي براي غلامرضا خواند، علي جعفري كمي گپ زد و با يك رباعي صحبتهايش را به پايان رساند، حسين حيدربيگي به شعر، شاعرانگي و دلايل كم كاري شاعران مهاجرت و غلامرضا پرداخت و غزلي سراسر از شناخت و رفتار را به ابراهیمی پيشكش نمود. حسينعلي كريمي خاطرۀ طنزی گفت و محمد شريفي و اميركاظميان خاطره و شناخت خودشان نسبت به غلامرضا را بيان كردند.
انسانها دوستان خود را نيز فراموش ميكنند، زمان صداها را تغيير ميدهد و حتي ممكن است سيد رضا محمدي هم صدايت را از پشت تلفن تشخيص ندهد، اين جملات را حكيم بينش با ادبياتي ديگر گفت و شعرهايش را خواند و آرام به جایش برگشت.
نوبت به استاد كاظمي رسید، کاظمی در مورد شخصیت غلامرضا ابراهيمي وشعرهايش سخن گفت. در بارۀ فعالیت ويراستاري و پشتكارش در عرصه ادبيات و درس. در ادامه هم استاد مظفري به جمع بندي مطالب بیان شده بسنده كرد. از فضای خوب و صمیمی برگزاریاین مراسم صحبت نمود.
غلامرضا ابراهيمي متولد 1358 خورشيدي در مشهد است. او از سال 1377 شعر ميگويد. نقدها و مقالات ادبي او در مجلات مختلف ادبی ایرانی و افغانستانی به چاپ رسيده است. كارهاي ويراستاري نيز انجام ميدهد. ابراهیمی فوق ليسانس مهندسي شهرسازي خود را در پايان تابستان امسال گرفت و هم اكنون عازم سفر به وطن خويش است. غلامرضا ابراهيمي از شاعران خوب شعر مهاجرت است. مقام هاي زيادي را در جشنواره هاي ايراني و افغانستاني به دست آورده. از جمله: نفر دوم جشنواره قند پارسي_ نفر دوم جشنواره دانشجويان – برگزيده جشنوارۀ شب هاي شهريور_ برگزيده جشنواره كوير يزد_ برگزيده جشنواره ادبي قند پارسي_ برگزيده جشنواره شعر رضوي بخش آزاد در دو دوره_ برگزيده جشنواره جوان ايران_ و …
وقتی از غلامرضا ابراهيمي دعوت کردم که به جايگاه بيايد، با آرامش خاص خودش آمد. با بغضي كه آزارش میداد: از استادان و دوستانش براي زحماتشان تشكر کرد و حلاليت طلبید. با همان بغض هم شعرهاي خود را خواند. پایان بخش این برنامه صمیمانۀ درود بدرود، استاد كاظمي و استاد مظفري هدیه كوچكي را از طرف دوستان و موسسه فرهنگی در دري به پاس تلاشهاي فرهنگی و ادبی این شاعر به ایشان تقدیم بکنند.در انتها همه با او عكس يادگاري گرفتيم. به همین سادگی شاعر و دوستی از جمع ما رفت تا در سرزمین اجدادی اش، بخندد، بغض کند و شعر بسراید.