کافه پیانو
معرفی کتاب از: زهره کریمیان
کافه پیانو
فرهاد جعفری
تهران، چشمه
چاپ سی و سوم، 1390
کتاب را که دستت بگیری، باید بدانی حداقل تا نیمههایش پیش میروی. آدمهای متفاوت با سنها و جنس و رنگهای گوناگون جلوی چشمت میآیند و میروند که همه یک وجه مشترک دارند: غمزدهاند.
راوی همه چیز را مو به مو تعریف میکند، از جزئیات چهرهها گرفته تا حتی رومیزیهای پهن شده روی میز. انگار همین الان روبهرویت نشسته باشد و برایت از خودش بگوید که باید مهریه “پری سیما” را بدهد، همانی که خانهاش جایی توی ابرهاست و “گل گیسو” را هم باید بار بیاورد. اینکه “قهوهچی” شدن برای کسی که روزگاری روزنامهنگار بوده است، «عار» باشد، حتی برای او هم که خودش را به بیخیالی زده است بدون اینکه حتی حواسش باشد که توی یک پاراگراف، چند بار تکیه کلامش را نیاورد. البته خیلی وقتها نگاهش به آن چیزی ختم نمیشود که انتظارش را داری. خیلی وقتها هم اتفاقات معلق میمانند، انگار که باید بمانند. همان طور که “همایون”، داستانش را به همین صفت میستاید.
در این کتاب، از روزمرگیها و ماجراهای پیش پا افتاده زندگی همه آدمها، از مسواک زدن و دارو خوردن گرفته تا سر زدن به رفیقان و باز کردن قوطی تن ماهی، داستان ساخته شده است آن هم به قدرت قلم بیتکلف فرهاد جعفری.
احساسات کامل و قویاند: دلسوختگیها، تنفرها و دوست داشتنها. حتی اینکه چه کسی را میتوان از دیگری بیشتر دوست داشت، بیمحابا گفته میشود. همه چیز در این رمان، بسیار ساده، آسان و دستیافتنی است. آن قدر آسان که به راحتی دل میدهی به دست این راوی ایرادگیرِ سیگاریِ قهوهخور و قهوهچی تا چیزهایی را که هر روز در اطرافت میبینی، دوباره برایت تعریف کند و حتی در عین تلخ بودنش، گاهی به سادگی بخنداندت!
کمتر اتفاقی در داستان هست که خاص باشد. همه چیز همه آن چیزی است که در زندگی همه هست. برای همین هم خواندن این رمان این قدر میچسبد.
فرهاد جعفری متولد ۸ شهریور ۱۳۴۴ در شوسف، روزنامهنگار و نویسنده ایرانی، دانشآموخته رشته حقوق قضایی از دانشگاه آزاد اسلامی واحد مشهد است.
این لینک، وبگاه رسمی این نویسنده است: