نفرین بر آن‌که خواسته از هم جدایمان

محمدکاظم کاظمی

اشاره

محمدکاظم کاظمی، شاعر معاصر افغانستان در آستانه زادروز پیامبر اسلام، محمد بن عبدالله (ص) (به روایت اهل سنت: 12 ربیع الاول و به روایت اهل تشیع: 17 ربیع‌ الاول)، یادداشتی هم‌دلانه درباره مهربانی‌های اهل سنت و تشیع در افغانستان با همدیگر و نگاه حقیقی پیروان اهل سنت به جایگاه خلفای راشدین از جمله حضرت علی بن ابی‌طالب (ع) در صفحه فیس بوک خود منتشر کرده است. به دلیل نگاه واقع‌گرایانه و وحدت‌جویانه این متن، آن را در چند بخش منتشر می‌کنیم.

 من در این ایام نوشتن این سلسله مطالب را برای خود فریضه، یا حتی یک عبادت می‌پندارم. از دیگر دوستانی هم که با من هم‌عقیده‌اند، می‌خواهم که دست به قلم ببرند، یا اگر همین سلسله مطالب را سودمند می‌یابند، به اشتراک بگذارند. حقیقت این است که با همه فراگیری رسانه‌ها، ما پیروان دو مذهب از معتقدات، رفتارها و باورهای همدیگر خبر نداریم. تصوری که بسیاری از شیعیان دارند، این است که اهل سنت دشمن یا لااقل بدخواه امیرالمؤمنین علی(ع) و خاندان او هستند.

بر اساس همین تصور نادرست است که مثلاً باری یکی از اهالی مطبوعات ایران وقتی شعرهای قهار عاصی برای امام علی(ع) و امام حسین(ع) را دیده بود، در روزنامه‌ای نوشته بود که «او سنی بود، اما دلی شیعی و عاشق داشت.» آن دوست ایرانی ما خبر نداشت که این قضیه «اما» به کار ندارد. اتفاقاً من در همان زمان با یکی از فضلای اهل سنت برخورد کردم که این مطلب را دیده بود و سخت از این تعبیر ناراضی بود. می‌گفت «مگر این دوست نویسنده ما انتظار داشته است که جز این باشد؟ مگر او نمی‌داند که ما چه مقام والایی برای آن حضرت قائلیم؟» و درست می‌گفت.

همان طور که اهل تشیع به پنج‌تن ارادت تمام دارند، اهل سنت به «چهار یار» ارادت دارند و این چهار یار یعنی «ابوبکر، عمر، عثمان و علی». آن‌ها این چهار خلیفه را ـ که خلفای راشدین نامیده می‌شوند ـ تنها خلفای برحق می‌دانند و عقیده دارند که خلافت اسلامی درست بعد از خلفای راشدین بود که به انحراف کشیده شد، یعنی در عصر امویان و عباسیان. ما که در کابل بودیم، حدیثی از حضرت پیامبر اکرم در کتاب‌های درسی ما در افغانستان نقل می‌شد که ایشان فرموده‌اند بعد از من امت اسلام فقط سی سال زمامداران سالمی خواهد داشت (نقل به مضمون می‌کنم) و سی سال یعنی دوران خلفای راشدین.

اما قضیه به همین جا ختم نمی‌شود. ارادت اهل سنت به حضرت زهرا و فرزندان ایشان هم وصف ناشدنی است. بگذارید خاطره‌ای بگویم. درکابلودرمحلةقلعه فتح‌الله تکیه‌ای است به نام فاطمیه که از سال‌ها، از مراکز مهم مذهبی شیعیان در کابل بوده است. در آن‌جا در اوایل دهه شصت مسجدی هم ساختند که پدرم از بانیان آن بود ـ البته بانی مدیریتی، نه بانی پولی، چون پدرم سرمایه‌دار نبود، ولی مدیریتِ امور ساخت‌وساز مسجد و جمع کردن پول و امثال این‌ها با او بود.

به هر حال در همسایگی فاطمیه، منزل یکی از تاجران اهل سنت بود و باری به خاطر مسایل بنایی که مزاحمتی برایش ایجاد کرده بود، آمده بود به شکایت. جریان دقیقاً این بود که آجرهای مصرفی ساختمان را در کنار دیوار خانه‌اش چیده بودند و بچه‌ها از روی آجرها بالا می‌شدند و شوخی می‌کردند. وقتی او به شکایت آمد، پدرم به او قدری از وضعیت کار گفت و از این که به خاطر مشکلات مالی، کارها قدری لنگ شده است. در همان روز و همان صحبت، آن تاجر بنا بر محبتی که به حضرت زهرا داشت، طوری منقلب شد که فوری وعده یک کمک مالی خوب برای مسجد داد. حتی خودش گفته بود که واقعاً این کرامت «حضرت بی‌بی» بود که مرا که برای شکایت و دعوا آمده بودم، نه تنها آرام ساخت، بلکه وادار به کمک هم کرد.

شاید این سخنان برای بسیاری از شیعیان، به ویژه در ایران قدری اغراق‌آمیز بنماید و بگویند «پس آن ستم‌هایی که بر این خاندان شد، از کجا شد؟» ولی حقیقت این است که اهل سنت هیچ‌گاه روایاتی را که ما در مورد این ستم‌ها بیان می‌کنیم، باور ندارند. من در این سلسله نوشته‌ها به هیچ وجه قصد ندارم که در مورد این امور یعنی حقانیت یکی از دو مذهب بحث کنم. کار علمای دین و متخصصان تاریخ است. من فقط از چشم‌دیدهایم می‌گویم که تا حال ندیده‌ام که کسی از اهل سنت ـ که من در افغانستان بسیار با آنان معاشرت داشته‌ام ـ به اندازه سر سوزنی به آنچه در مورد ستم بر امیرالمؤمنین علی و فاطمه زهرا گفته می‌شود، باور داشته باشد.

البته آن‌ها ستم بزرگ بر امام حسین(ع) و پیروانش را در عاشورا می‌پذیرند، بدان باور تمام دارند و سخت از یزید و یزیدیان منزجر و متنفرند. حالا اگر در سال‌های اخیر، بعضی جای‌ها به ویژه در نواحی تحت سیطره وهابیت چیزی در حمایت از یزید گفته می‌شود، ربطی به عموم جامعه اهل سنت ندارد. آنچه من می‌گویم، بر پایه چشم‌دیدهایم از توده‌های وسیع اهل سنت است و هر کس با این توده‌ها معاشرت‌ داشته است، سخنان مرا تأیید و تصدیق خواهد کرد. این یادداشت طولانی شد.

گفتم که اهل سنت امام علی را یکی از «چهار یار» می‌دانند. هم‌چنین او را از «عشره مبشره» می‌شمارند، یعنی ده یار بهشتی حضرت رسول (به باور آنان). البته شیعه حدیث عشره مبشره را قبول ندارد و من در این مورد بحث نمی‌کنم. این‌قدر هست که در دیدگاه اهل سنت، علی(ع) یکی از چهار شخصیت برتر جهان اسلام و یکی از ده انسان در تاریخ اسلام است که پیامبر بهشت را برایشان تضمین کرده است.

اما قضیه به همین‌جا ختم نمی‌شود. بسیاری از اهل سنت، علی را از نظر مقام معنوی از بعضی دیگر خلفا هم برتر می‌دانند. این همه ستایشی که در آثار شاعران اهل سنت نسبت به علی هست، نسبت به سه خلیفه دیگر نیست. مثلاً بیدل که به خلفای دیگر فقط در چند جای و به صورت پراکنده اشاره می‌کند، برای علی(ع) سه قصیده‌ی باشکوه دارد، که این بیت معروف، از یکی از همان قصاید است:

لب بت گر به تصدیق کمالش «یا علی» گوید،

به نوری آشنا گردد که آرد کعبه ایمانش

لقب «شیر خدا» و «شاه مردان» برای حضرت علی یک لقب فقط شیعی نیست. بیدل خود در همین قصیده می‌گوید

در این مرتع شکار مکر روباهان شد آن غافل

که آگاهی ندادند از کنام شیر یزدانش

کدامین شیر یزدان؟ مرتضی، آن صفدر غالب

که می‌خوانند مردان حقیقت شاه مردانش

و باز مولاناست که می‌گوید

زین همرهان سست‌عناصر دلم گرفت

شیر خدا و رستم دستانم آرزوست

باز از بیدل بشنویم:

بیدل، به هر کجا رگ ابری نشان دهند

در ماتم حسین و حسن گریه می‌کند

از سنایی:

سر برآر از گلشن تحقیق تا در کوی دین

کشتگان زنده بینی، انجمن در انجمن

در یکی صف، کشتگان بینی به تیغی چون حسین

در دگر صف، خستگان یابی به زهری چون حسن

از اقبال لاهوری:

مریم از یک نسبت عیسی عزیز

از سه نسبت حضرت زهرا عزیز

نور چشم رحمت للعالمین

آن امام اولین و آخرین

آن که جان در پیکر گیتی دمید

روزگار تازه آئین آفرید

برای بسیاری از شیعیانی که نسبت به این مسایل وقوف ندارند، این همه توصیف و تمجید قابل هضم نیست. با خود می‌گویند «شاید این شاعران هم شیعه بوده‌اند، ولی تقیه می‌کرده‌اند» ولی کسی که با عموم جامعه‌ی اهل سنت تماس دارد و این ارادت را در تک تک آنان می‌بیند، می‌داند که این نه تقیه، بلکه یک ارادت قلبی است در طول دوران‌ها و در همه مکان‌ها.

متأسفانه با اختلاف‌افکنی‌هایی که اخیراً و در بعضی شبکه‌های ماهواره‌ای رخ داده است، اهل تشیع را «طرفدار علی» و اهل سنت را «طرفدار عمر» می‌پندارند. و دیده‌ایم که مثلاً کسانی به طعنه می‌گویند و می‌نویسند:

حشر محبان علی با علی

حشر محبان عمر با عمر

ولی اگر مبنای قضاوت ما نه این شبکه‌های اختلاف‌افکن، بلکه جامعه‌ی چندصد میلیونی اهل سنت باشد، خواهیم دید که بسیاری از آنان محبتشان به علی کمتر از عمر نیست، که گاهی بیشتر هم هست.

سخن در این مورد بسیار است. حال باید برای این پرسش که شاید در ذهن بسیاری از شیعیان نقش بسته باشد پاسخی بیابیم: «چرا اهل سنت با همه ارادت به اهل بیت، به تشیع نمی‌گرایند؟»

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

دکمه بازگشت به بالا
بستن