علیخان عبداللهی؛ هنرمند خودآموخته افغانستانی: دل من هم برای هنر و هم برای افغانستان میتپد
گفتوگو از: مریم احمدی
اشاره
بعد از ظهر یک روز بهاری در اواخر فروردین بود که بنا بر عادت همیشگی به خانه هنرمندان ایران سر زدم تا از نمایشگاههایی که در آنجا برگزار میشود، دیدن کنم.
نمایشگاهی با نام «پرواز خیال» (آثار هنرمندان خودآموخته)، نظرم را به خود جلب کرد. در این نمایشگاه، آثار هنرمندانی به نمایش گذاشته شده بود که بی آنکه به کلاس هنری رفته و در محضر استادی، هنر آموخته باشند، با استفاده از ذهن خلاق خود به آفرینش هنری دست زده بودند.
سرگرم تماشای سالنهای مختلف خانه هنرمندان بودم که در سالن زمستان، چشمم به مجسمههایی خورد که روی زمین گذاشته شده بودند و مردی تقریبا 45 تا 50 ساله روی صندلی نشسته و مشغول کار روی یکی از مجسمهها بود. وقتی یکی از بازدیدکنندگان درباره چگونگی رنگآمیزی مجسمهها از آن مرد پرسید، لحن سخن گفتن مرد به نظرم آشنا آمد؛ آن قدر آشنا بود لحن این هنرمند که متوجه شدم هنرمردی است از سرزمین مادری من؛ افغانستان.
از ویژگیهای آثار این هنرمند آن است که پیرو هیچ سبک هنری نیست یا از تاریخ هنر اثر نپذیرفته، بلکه بدون دانش آکادمیک و با الهامگیری از غریزه و تجربههای شخصیاش به آفرینندگی میپردازد.
به همین دلیل، پای صحبتهایش نشستم که اکنون از نظرتان میگذرد:
با سلام به آقای عبداللهی. نامتان را از روی برچسبی که روی مجسمهها بود، خواندم. خودتان را بیشتر معرفی کنید.
علیخان عبداللهی هستم. در کارت شناسایی که در ایران گرفتم، تاریخ تولدم را سال 1342 ثبت کردهاند، اما اینکه واقعا متولد چه سالی هستم، مثل خیلی دیگر از هموطنانم مشخص نیست.
چند سال است که به ایران مهاجرت کردهاید؟ از دلایل هجرت خودتان بگویید.
فکر میکنم حدود 25 سال میشود که به ایران آمدهام. مثل دیگر هموطنانم، جنگ، مرا مهاجر کرد.
در این سالها در کجا سکونت داشتهاید و اکنون ساکن کجا هستید؟
از همان سالی که وارد ایران شدم، چون برادرم قبل از من در تهران زندگی میکرد و سرایدار یک ساختمان بود، من هم پیش او ماندم و در حال حاضر در همان ساختمان، سرایدارم.
در حال حاضر تنها هستید یا همراه خانوادهاید؟
من به همراه همسر و سه فرزندم؛ یک دختر و دو پسرم زندگی میکنم.
آیا با ساختن همین مجسمهها روزگار میگذرانید یا کار دیگری هم در کنارش انجام میدهید؟
در واقع، کار اصلی من همان سرایداری است. در مواقع بیکاری به ساختن این مجسمهها مشغول میشوم.
ایده ساخت این مجسمهها از کجا به ذهنتان رسید؟ بر اساس عنوانی که روی این نمایشگاه گذاشتهاند، شما جزو هنرمندان خودآموخته هستید. در این باره توضیح بدهید.
یک روز مشغول نظافت جلوی ساختمان بودم. پیرمردی که هنوز هم هست و اهل شمال ایران است، به نام آقای حسن حاضرشاه که کارهای هنری انجام میدهد، جلوی در ساختمان نشسته بود و روی کاغذهای مقوایی نقاشی میکرد. آن روز داشت تصاویری از گل میکشید. رئیس ساختمان به من گفت: به این بنده خدا کمک کن. اگر چیزی خواست؛ چایی و غذایی، برایش ببر. خلاصه با حسن آقا آشنا شدیم. چند روز بعد به وی گفتم: حسن آقا بیا مجسمه بسازیم. گفت: چه طوری؟ گفتم: شما با نجاری آشنایی دارید. من هم آشنا هستم کم و بیش. با هم یک کاری میکنیم. خلاصه اسکلتبندی این مجسمه ها را هر رقم که بود، ساختیم. حالا مانده بودیم به این مجسمه چگونه شکل بدهیم و از چه موادی استفاده کنیم.
داخل مجسمههای موجود و اسکلت آن از چوب ساخته شده است؟
داخل مجسمهها از چوب است و روی مجسمهها از شانه تخم مرغ.
چه طور فهمیدید که شانه تخم مرغ برای مجسمهسازی شما مناسب است؟
با زحمت زیادی، استفاده از شانه تخم مرغ را برای مجسمهسازی کشف کردیم. البته در مرحله اول سراغ نانهای فانتزی رفتیم که در ساندویچیها، مغزشان را درمیآوردند. به ذهنمان رسید که از مغز این نانها میتوان استفاده کرد. یکی از نمونههای اولیه کارمان الان در دکان نشر ثالث (فروشگاهشان نزدیکی پل کریمخان است) موجود است.
بعد از مدتی گفتیم نه، این کار خوب نیست؛ این نانها جزو طعام هستند و گناه دارد. رفتیم سراغ چسب کاشی که هم هزینهبر بود و هم سازه سنگین میشد. خلاصه استفاده از چسب کاشی چنگی به دل نمیزد. در تلاش بودیم تا راهی پیدا کنیم که به این مجسمهها شکل بدهیم. پس از آن به سراغ چسب چوب، خاک اره و مانند آنها رفتیم، ولی دیدیم که اینها هم زیاد جواب نمیدهند. مثلا به دست میچسبیدند.
روزی به سمت دکان میرفتم تا خرید کنم که دیدم یک شانه تخم مرغ در جوی آب افتاده و خیس شده است. آن را با لگد زدم. دیدم که باز شد (از هم پاشید). به ذهنم آمد که این جنس، خوب است؛ چون به راحتی خمیر میشود. آن را به خانه آوردم و خمیر کردم به همراه چسب چوب که باز هم کارم درست نشد. چسب چوب با آب نمیسازد. دوباره کارمان به بن بست خورد. زمان گذشت و راه حلی نداشتیم تا اینکه یک روز، برگهای از تبلیغات بزرگی را دیدم، از همانهایی که با سریش به دیوارها میچسبانند. فکر کردم سریش با شانه تخم مرغ جواب میدهد؛ چون با آب مشکلی ندارد. سریش را ساختیم و با شانه تخم مرغ ترکیب کردیم. به این ترتیب، ترکیب موردنظرمان درست شد. بعد از آن، فقط با همین سریش و شانه تخم مرغ و چوب کار کردیم. رنگها را هم بعد از اینکه خمیر را درست کردیم، به مواد اضافه میکنیم که خوب به خورد کار برود.
این اولین حضورتان در نمایشگاههای هنری بود؟
نه خیر. چند بار دیگر هم شرکت کردهام.
از دیگر نوبتهای حضورتان در چنین نمایشگاههایی بگویید. فردی بوده یا گروهی؟
پارسال در همین خانه هنرمندان یک نمایشگاه داشتیم. در گالری دی (روبهروی پارک ملت)، گالری لاله (پارک لاله) و برج میلاد هم نمایشگاه داشتیم. نمایشگاه برج میلاد، نمایشگاه خوبی بود، اما فروش چندانی نداشت. در نمایشگاه هفت نگاه (فرهنگسرای نیاوران) هم شرکت کردم که همه به صورت گروهی بودند.
با چه کسانی از هنرمندان افغانستانی در ارتباطید؟
متأسفانه، هیچ کس. تا حالا ارتباط نداشتهام.
آیا در خانواده شما، کس دیگری هم کار هنری میکند؟
من یک برادر دارم که با شانه تخم مرغ، دمبوره میسازد. کاسهاش را با گچ میسازد. روی گچ، فریزر میکشد. بعد رویهاش را با شانه تخم مرغ درست میکند. یکی دو روزی میگذارد کنار تا وقتی خودشان را گرفتند و در واقع، خشک شدند، دمبوره آماده میشود.
این دمبوره قابلیت استفاده دارد؟
بله، من خودم یکی از دمبورههایش را دارم و گاهی مینوازم.
از اینکه در چنین نمایشگاههایی شرکت میکنید، چه هدفی دارید و چه پیامی؟
همین که بتوانم به عنوان یک مهاجر به کسانی که از این نمایشگاهها دیدن میکنند، بفهمانم که افغانستانیها هم اهل هنر هستند، کاری است که از توان من برمیآید. ما و کشور ما را فقط با جنگ و آوارگی میشناسند، در حالی که در همین وضعیت باز کسانی هستند که دلشان برای هنر میتپد. دل من هم برای هنر و هم برای افغانستان میتپد.
جناب عبداللهی، از فرصتی که در اختیار بخش هنری خانه ادبیات افغانستان گذاشتید، تشکر میکنیم. امیدواریم بتوانیم با نشر این گزارش، قدمی برای نزدیک کردن هنرمندان به یکدیگر برداریم. در واقع، یکی از بزرگترین مشکلات ما همین گوشهگیری و انزوایی است که به صورت ناخواسته، گریبان هنرمندان ما را میگیرد و نبود رسانه و راههای ارتباطی سبب میشود این گروه از مهاجران نتوانند حول محور مشترکی به نام هنر گرد هم بیایند. برای شما آرزوی موفقیت میکنیم و باز هم سپاس.
یادآوری
خانه هنرمندان تهران از 20 تا ۳۱ فروردین، پذیرای بازدیدکنندگان از نمایشگاه هنرمندان خودآموخته بود که در این نمایشگاه، آثار ۶۰ هنرمند خودآموخته برای نمایش و فروش عرضه شد. فریال سلحشور، مدیر گالری دی، کسی بود که نخستین بار، آثار علیخان عبداللهی را در گالری خود به نمایش گذاشت. وی درباره عبداللهی گفته بود: «علیخان عبداللهی، هنرمند خودآموخته از اهالی کشور افغانستان است که 26 سال است در ایران زندگی میکند و به صورت اتفاقی و با معرفی از سوی یکی از دوستان با آثار او آشنا شدیم. عبداللهی، هنرمند بسیار خوشفکری است که به صورت خودآموخته مجسمه میسازد و بخش عمده مجسمههایش را با خمیر کردن شانه تخم مرغ میسازد و مجسمههایش اشکال و ابعاد متفاوتی دارند».