زيبا نگري به قيام عاشورا در شعر معاصر فارسي
محمدحسین فیاض
عاشورا قيام بيبديل و تاريخي بود كه حضرت ابا عبدالله الحسين (ع) ) با انجام آن طرح يك مكتب زيبا را پيريزي كرد. از اين روست كه در مكتب عاشورا معارف بلند و زيبايي را میتوان ديد و در هر عصر و زماني میطلبد كه قلم به دستان و فرهنگيان جامعه، گوشة از زواياي آن قيام و پيامهاي تاريخي آن را در قالب خطابه، نثر، شعر و…….. باز گو نمايد.
ضرورت عاشورا شناسي، واقعيتي است كه بر هيچ كس پوشيده نيست، زيرا، همواره اين قيام تاريخي چه از طرف دشمانان قسم خورده و چه از طرف دوستان نا اهل، مورد تحريف و ستم قرار گرفته است.
دشمنان، با ايجاد شبهه و زير سؤال بردن، در پي كمرنگ و يا بياهميت جلوه دادن و خرافی نشأن دادن آن بوده و سعي كرده است قيام عاشورا را مقطعي، خود جوش و بدون پشتوانة فكري معرفي نمايند كه ديگر در شرايط امروزي كاربرد ندارد.
دوستان نا اهل، تنها با تكيه بر گريهمحوري و بعد مصائب عاشورا براي جلب اذهان عامه چه تحريفاتي را كه مرتكب نگشتهاند! سه جلد «حماسه حسيني» شهيد مرتضي مطهري و دیگر آثار بزرگانِ روشننگر در اين خلاصه میشود كه عاشورا را آن طور كه بود و هست، بايد شناخت و براي مردم معرفي كرد. به قولي يكي از نويسندگان: «افسوس كه شيعه بر مصائب عاشورا گريست و كمتر در مسائل عاشورا انديشيد، شيعه عاشورا را نگه داشت لكن درست نشناساند. آفرين بر او كه نگه داشت و دريغا از او كه نشناساند.» [1]
بنابراين، از آنجايي كه آن قيام جاويدانه، همواره در هر عصري در اشعار شعرا بازتاب یافته و قالب شعر، بيشترين تأثیر را در تحريك احساسات مردم دنيا داشته و جنبة ماندگاري آن را به مراتب بالاتر برده است، در پي آن شديم كه اشعار عاشورايي معاصر را (تا آنجا كه امکان داشت) مرور نمائيم و نگرش نوين و يا زيبانگري به اين قيام را چنان كه در خور شأن آن است، گرد هم آورده و تحليل نمائيم. البته با انجام اين كار و هدف زير دنبال خواهد شد:
الف – معرفي نوعي نگرش تازه به قيام عاشورا در شعر معاصر:
در اشعار عاشورايي گذشته تا بيش از انقلاب اسلامیايران كمتر شعري را میتوان يافت كه پيامها، معارف بلند، مرثيهها و انگيزة قيام امام (ع) در آن نهفته و يا به گوشهاي از آنها اشاره شده باشد. هر چه میبينيم، اشعاري است كه برمحور بزرگي و هولناكي حادثه و مصائب اهلبيت (ع) ميچرخد كه نمونة بارز آن، تركيب بند معروف محتشم كاشأني است؛ حال آنكه میتوان به قيام عاشورا طور ديگر هم نگاه كرد و آن را در شعر انعكاس داد.
در پرتو روشنگريهاي امام حسین (ع) در کربلا، شهيد مطهري و ديگر قلم به دستان معاصر، باب نو انديشهمحوري و تحليل تاريخي به قيام عاشورا گشوده شد كه اين روشنگريها در شعر معاصر فارسی بیتأثیر نبود. بسيار شاعراني كه ديگر بر جنبههاي مرثيهاي و گريهمحوري عاشورا اكتفا نكردند و در صدد آن شدند كه در لابلاي اشعارشأن، معارفي از عاشورا را منتقل كنند كه جمع بندي اين نگرش به عنوان يك طرح كلي، ضروري به نظر میرسد.
ب- جهت دهي هيئتها، مداحان و شاعران جوان:
تشكيل هئيتها، بر پايي مراسم عزاداري و مرثيهخواني، نقش مؤثري در حفظ و ماندگاري عاشورا داشته است. اما متأسفانه در هر عصر و زماني، انواع تحريفات، هتك حرمت، مظلوم نمايي دور از شأن خاندان پيغمبر (ص) در چنين مجالسی راه يافته و برخی مداحان براي تحريك احساسات عامه چه شعروارهها كه نخوانده و چه كارهاي نامناسب كه انجام ندادهاند!
تلاش ما در اين نوشتار بر اين نكته استوار بوده است كه با ارائه اشعار منسجم، با پشتوانه و مؤثر تلاش شود نقش مؤثري را در چگونگی مرثيه خواني مداحان داشته و را ه را بر وُرود اشعار بيپايه ببنديم و نشأن دهيم كه میشود در كنار بعد مرثيهخواني به ابعاد ديگري از قيام عاشورا نيز توجه كرد. البته اين نكته را نيز بايد اضافه كردكه اگر منبريها و مداحان، همان رجز هاي ابا عبدالله (ع)، خطبههاي حضرت زينب در كربلا، ذكر حوادث مستند همراه با اشعار دربرگيرندة مفاهيم ياد شده را براي مردم بخوانند، خود مرثية بلند و جانسوزي است كه به قول شهيد مطهري، نياز به هيچ زهرماري ندارد.
در طرح ياد شده كه با تكيه بر شعر معاصر- دنبال خواهد شد سر فصلهاي زير مورد بحث قرار گرفته است:
- عظمت و شخصيت امام حسين
- محورهاي كلي قيام عاشورا
- مرثيههاي قيام عاشورا
- انگيزههاي قيام عاشورا
- عاشورا دريايي از معارف
- پيامرساني قيام عاشورا
- زيبا نگري به قيام عاشورا
در اين مقال، از ميان سر فصلهاي ياد شده كه خود زير مجموعههاي ديگري دارد تنها به يك فصل آن (زيبا نگري به قيام عاشورا) اكتفا شده است. اميد است كه در پيشگاه آفرينندگان آن همه زيبايي، مورد قبول قرارگیرد.
حال براي اين كه دورنماي كلي بحث را نشأن داده باشيم، غزلي از سيد ضيا ء الدين شفيقي را با هم میخوانيم:
گرچه روز تلخ تر از روز عاشورا نبود
آنچه ما ديديم جز پيشامد زيبا نبود
عشق میفرمود «بايد رفت» میرفتند و هيچ
بيمشأن از تيرهاي تلخ و بي پروا نبود
خيمهها از مرد خالي میشد اما همچنان
اهل بيت عشق از مردانگي تنها نبود
آفتاب روز عاشورا به تلخي میگريست
كودكان تشنه لب بودند و كس سقا نبود
آسمان میسوخت از داغي كه بر دل داشت، آه!
كودكي آتش به دامان میشدو بابا نبود
كاروان كم كم به سمت نا كجا میرفت و كاش
بازگشتي اين سو از باز از آنجا نبود [2]
اين غزل، با الهام از سخنان آتشين حضرت زينب (س) در كاخ ابنزياد سروده شده كه فرمود: «…وما رئيت الا جميلا»؛ من جز زيبايي چيز ديگري را نديدم.[3]
حال، كجاست آن ذهن منصف كه بگويد: تنها پيام اين جمله كوتاهِ آن پيامبر حماسه چه بود؟
مگر حضرت زينب (س) يك زن اسير در كاخ آن مستبد مغرور نبود؟ مگر مصيبتهاي روز عاشورا گستردگي فاجعه ديني و انساني و آن همه فشارهاي روحي و از دست دادن بهترين عزيزان، مسألة اندك و ناچيز بود كه آن حضرت از زيبايي آن ياد میكند؟ بلي، از منظر حضرت زينب (س) و آفرينندگان عاشورا همه چيز زيبا بود، زيرا خميرماية فكري و شجاعت او در مكتب ولايت و مفاهيم بلند «ان الله جميل و يحب الجمال»[4] شكل گرفته بود. و حال ايكاش ما میتوانستيم آن همه زيبايي را درك میكرديم و شاعران ما میتوانستتند در اشعارشان انعكاس دهند! گرچه درك آن، كاري است بس دشوار.
در هر حال ،غزل يادشده ضمن اين كه حالت روايت گري دارد و و ابعاد فاجعه روز عاشورا تبيين میكند، هم جنبه مرثيهسرايي را دارد و هم در مقام ستايش عاشورا آفرينان بر میآيد و معارفي از عاشورا را مطرح ميكند.
حالا كه بااهداف و نوع نگرش اين نوشتار تا اين جا آشنا شديم در ادامه، هشت عنوان از زير مجموعه موردبحث را مورد تحليل قرار میدهيم:
- ژرف نگري
نگرش شاعرانه، استفاده از آرایههای ادبی و تكيه بر پيامهاي عاشورا از ويژگيهاي است كه در شعر عاشورايي معاصر به چشم میخورد.
در ابياتي كه خواهيم دید، شاعر، عاشورا را نمازي میداند كه هفتاد و دو ركعت دارد و ياكربلا [5] را وحي بزرگي میداند كه در آن برهة از تاريخ نازل شد ودر پرتو آن، هفتاد و دو ملت گل كرد:
ناز اين خاك، شهيدان شفاعت دارد
اين نمازيست كه هفتاد و دو ركعت دارد
شعله نازك شد و فواّره تن میافتاد
سمت خورشيد، بدن روي بدن میافتاد
اوج ميگيرد و اشک پريان، دل شده دست
كربلا، وحي بزرگي است كه نازل شده است
تيغ، رقصيد و رسولي به نبوت گل كرد
كربلا آمدو هفتاد و دو ملت گل كرد
كربلا شعشعة سرخ رسولِ غزل است
كربلا شيعهترين شعر كتاب غزل است
كربلا آمد و پيغمبر خون معجزه كرد
مردي از جنس رسولان جنون معجزه كرد [6]
شاعر ديگري با الهام از سخنان امام علي (ع) در جريان صفين و بالا شدن قرآن بر نيزهها كه در اشاره ضمني فرمود: قران ناطق او میباشد، امام حسين (ع) را قرآنزاده میداند كه در كربلا دشمنان، سرش را بر نيزه كرده و بر دست و پاي عشق (امام سجاد) زنجير اسارت بسته نمودند:
صوت قرآن غريبي دشت را پُر كرده بود
بر فراز نيزه میبردند قرآنزاده را [7]
دست و پاي عشق را بستند بر روي شتر
تا نبندد قامت بيمار او سجاده را [8]
- توصيفهاي عالي
واقعيت اين است كه هيچ قلم و بياني قادر به وصف در خورشأن آفرينندگان عاشورا نيست، اما شعرا در حد توان خويش، از حماسهآفرينان و ستايش جانبازي و حماسه آفريني آنها، اوصاف زيبايي را ارائه داده اند. در وصف سرباز نوجوان كربلا حضرت قاسم (ع) كه شهادت در منظر او از عسل شيرينتر بود، چنين میخوانيم:
اين جوان كيست كه گل، صورت از او دزديده است
سيزده بار زمين دور سرش چرخيده است
رو به سرچشمه زيبايي و درياي وفا
ماه از اوست كه اين گونه به خود باليده است
خاك پرسيد كه سر چشمة اين نور كجاست
عشق، انگشت نشأن داد كه او تابيده است
پيش او شور شهادت زعسل شيرين تر
آسمان، ميوه احساس ز چشمش چيده است [9]
در وصف قمر بنيهاشم (ع)، شاعر ديگري، چنان اوج میگيرد كه ويژگيهاي حضرت را با مفاهيم آيات وحي در هم میآميزد! وي، حضرت ابالفضل (ع) را نه تنها «ماه بنيهاشم» بلكه ماه منظومه شمسي میداند كه با كوه نور (امام حسين) پيمان برادري بست و اين پيمان چون آيات جهاد، محكم و استوار باقي بود.
در قسمت ديگر: حضرت عباس (ع) را نه تنها سردار رشيد میداند، بلكه او را راز رشيدي میداند كه در لب فرات باقي ماند و كنار درك او كوه از كمر شكست:
به گونة ماه
نامت زبانزد آسمانها بود
و پيمان برادريت
با جبل نور
چون آيههاي جهاد
محكم
تو آن راز رشيدي
كه روزي فرات
بر بست آورد
و كنار درك تو كوه از كمر شكست [10]
علامة بزرگوار سيد اسماعيل بلخي نيز در برابر آن حضرت چنين ابراز احساسات میكند!
عباس اي كه زيب دهد بر تو نام مرد.
بادا فداي همچو تو مردي، عام مرد
اين نكته را پدر به تو فرمود وقت مرگ:
مأموم مرد باش، حسين است امام مرد
بزم وفاي عبد كه ميدان كربلاست
دادي به نوع مرد تو درس مرام مرد
تو زنده اي و گرنسرد آن كه فاش گفت
روز شهادت تو بود قتل عام مرد [11]
- نگاه عرفاني
عرفان در كربلا از اوج و عظمتي برخوردار است كه هيچ عارفي جز در مكتب عاشورا نمیتواند بدان دست يابد. همچنانكه به عاشورا میتوان از زاويههاي مختلف نگاه كرد، از بعد عرفاني هم میتوان گوشه چشمی بدان داشت، گر چند اين نگاه، نگاه يك شاگرد ابتدايي در ساحت درسهاي عميق عرفاني است. در عاشورا همان قدر كه حماسه و جهاد، اوج میزند به همان ميزان جلوههاي عرفاني چون: صبرو رضا، تسليم محض در برابر خدا، راز و نماز و… قد میافرازد و دُرست به همان ميزان، ديگر معارف بلند اسلامی از برجستگيهاي عميق برخوردار است. بازتاب نكات عرفاني عاشورا در شعر معاصر از جايگاه ويژهاي برخوردار بوده و هر شاعری تلاش نموده سهم کوچکی در تجلی این موضوع داشته باشد.
الف – از منظر كلي:
و صبح ميكده سهم خدا پرستان شد
پياله چرخ زد و دور، دور مستان شد
مقيم ميكده جمعي مسافران الست
شراب و ساقي و هفتاد و يك پيالة مست
نياز بر سر دستان تشه لب رقصيد
خدا به هئيت ساقي درآمد و چرخيد
گشود خمره و آتش در آفتاب كشيد
از آسمان به زمين خطي از شراب كشيد
خطي كشيد و رفيقان يكان يكان رفتند
شراب داد و حريفان به آسمان رفتند
ولي هنوز يكي محو عشوة ساقيست
هنوز ساغر هفتاد و دومين باقي ست
ادا نكرده زمين را هنوز ديني هست
هنوز در صف پروازيان حسيني هست
دوباره ساقي و آن عشوههاي پنهاني
دو باره چرخي از آن گونهها كه میداني
دوباره آينه بازي، دوباره خوشمستي
شراب و آتش و عشق و عطش به همدستي
شراب از گذر سونوشت رنگينتر
شرابي از بركات بهشت رنگينتر
از آن شراب كه موجي نشان من دادند
قلم به كنجي و دفتر به كنجي افتادند
به خود كه آمدم،آن دشت، دشت ديگر بود
حسين بود ولي پيكري كه بيسر بود [12]
يا:
لب تشنه به صحن آب كردند طواف
شوريده و با شتاب كردند طواف [13]
ب – از منظر كوچكتر:
در اين نگاه، شاعران تلاش كردهاند تكههايي از وقايع عاشورا را تفسير عرفاني نمايند؛ عليرضا قزوه، زبان حال عرفاني ابا عبدالله (ع) را چنين به سرايش نشسته است:
قرآن منم چه باك شود نيزه رحل من
امشب مرا در اوج ببر سر فراز تر
عشق توام كشاند بدين جا، نه كوفيان
من بينيازم از همه تو بينياز تر
قنداق اصغرت است مرا تیر آخرين
در عاشقي نبوده ز من پاكباز تر [14]
يا:
كي اعتنا به نيزه و شمشير میكنم
ما كشته توايم، به خنجر چه حاجت است؟ [15]
- شهادت طلبي
خلعت زيباي شهادت، زيبندة قامتهاي رعنايي است كه دلهايشان مالا مال از عشق به مبداء حقيقي آراسته گرديده است. اين خصوصيت همواره وجود حماسهآفرينان عاشورا از پيرو مراد گرفته تا مريدان پاكدل كه در موارد مختلف آن را نشان دادند، وجود داشت.
در منزل ثعلبیه كه امام (ع) شهادت مسلم بن عقيل (ع) را شنيد، جوان هيجدة ساله امام حسین (ع) از شهادت در راه خدا استقبال نمود. در شب عاشورا طنين كلام «احلي من عسل» جوان 13 ساله امام حسن (ع) فضاي كربلا را به عطر شهادت عطرآگين نمود. شورآفريني اصحاب و اينكه در ميدان شهادت در راه خدا به دفاع از مقتدا و مرادشأن، پيشقدم شوند، وصف ناپذيراست. لذاست كه اين بخشی از جلوههاي عاشورا در شعر معاصر نسبت به جلوههاي ديگر بيشتر و روشنتر است:
تمام ماحصل نهضت حسين اين است:
كه نام مرد به هر سنگواره ممنوع است
شهادت آمد و هفتاد و دو نفر گفتند:
در انتخاب خطر استخاره ممنوع است [16]
و زيباتر از همه شاعر ديگري آنگاه كه عنان احساسات را در اختيار صورخيال قرار میدهد، در تبارز شعلههاي دروني خويش، سرباز شيرخوارة كربلا را يك انسان كامل و بزرگي میبيند كه در آن صحنة جانبازي، احساس مسئوليت نموده و براي شهادت بیتابی میكند:
پوشيد سرباز كوچك قنداقه يعني كفن را
پيمود ياس سپيدي راه شقايق شدن را
ناليد يعني مرا هم در كاروانت نصيبي است
يعني در پيشگاهت آوردهام جان و تن را
تا چند در اين جا بمانم وقتي در اين ظهر غربت
میبيني افتاده بر خاك ياران شمشير زن را
ناگاه بر دست مولا، يك چشمه جوشيد از خون
بوسيد تيري گلوي آن شاخه نسترن را [17]
مرحوم سيد حسن حسيني، شهادت علي اصغر (ع) را پاسخي در برابر استغاثة «هل من ناصر ينصرني» امام حسين (ع) میداند و میگويد:
آن جمله چه بر زبان مولا جوشيد
از ناي زمانه نعرة «لا» جوشيد
تنها ز گلوي اصغر ششماهه
خون بود، كه در جواب بابا جوشيد [18]
شهادت اطفال خرد سال در كربلا، امر عجيب و بسيار هم تكانده است، از جمله اين شهدا عبدالله بن حسن (ع) است كه در بغل عمويش – آن لحظهاي كه امام (ع) به زمين افتاده بود – به شهادت رسيد. جريان شهادت او به صورتي بود كه از يك كودك حدوداً ده ساله انتظار آن بعيداست، زيرا موقعي كه دشمن، شمشير را بالا برد كه كار امام را تمام كند، عبدالله (ع) دستش را بلند كرد تا از عمويش دفاع كند، شمشير دست او را بريد و در دامان عمو به شهادت رسيد.
اين حادثة جانسوز در شعر يكي از شاعران معاصر چنين انعكاس يافته است:
تا چند دلم غصة رفتن بخورد؟
بنشيند و حسرتِ پريدن بخورد
دشمن! بگذار جاي دستان عمو
شمشير به دست كوچك من بخورد [19]
- كربلا صحنة عاشقي
رفتارهاي امام با یاران، خانواده و بالعكس رفتارهاي یاران با امام و با همديگر جدا از رفتار(مريد و مراد، امام و پيرو) شعارها و رجز خوانيها در ميدان جنگ چنان از جاذبه و زيبايي برخوردار است كه جز از منظر عشق نمیتوان به آن نگاه كرد؛ هرچند اين نگاه در مباحث عشق بسيار ناچيز است! «حسن دلبري» از شاعران معاصر، قيام امام را از آغاز تا پايان چنين تحليل میكند:
شبي كه باغ فقط با بهار بيعت كرد
شبي غريب كه تاريخ را دو قسمت كرد
شبي كه گر چه همه مژدة خطر میداد
دوباره هُد هُد پير از خطر خبرمیداد:
كه عشق، مردنِ در وادي طلب دارد
به ماه خيره شد بناي نيمه شب دارد
مرام زندگي عاشقانه حيراني ست
هميشه عاقبت عاشقي پريشا نيست
نشأنه رفته زمين و زمان تن من را
شما شبانه ببنديد بار رفتن را
امام قافله سر در عباي تنهايي
نگاه گيج حريفان به هم تماشايي
چرا دوباره به شام گناه برگرديم
نيامديم كه از نيمه راه برگرديم
در اين معامله تا جام آفرين بايد
ميان آتش و خون، عاشقي چنين بايد [20]
شهيد بلخي نيز از همين زاويه به حركت امام از حجاز به سمت كربلا و كوفه نگاه نموده در غزلي چنين، اين مسألة را چنين مطرح میكند:
آه از دمیكه بست، حسين از حجاز بار
گرديد يار عشق روان در ديار عشق
روزي كه پا نهاد به صحراي كربلا
گفتا به كوي عتيق فكنديم بار عشق
يارب چسان گذشت دهم از مه حرام
يك روز بود، داشت همه روزگارعشق [21]
يا:
باشد بهار عشق، محرم كه سركنند
هر ذره با هزار زبان داستان عشق [22]
شاعر ديگري از شاعران معاصر – عشق را تنها طرف حساب جانبازان كربلا میبيند و در رباعي زيبايي میگويد:
از عشق دريغ كردي آبت اي عشق!
فرداي عطش چيست جوابت اي عشق!
دستان علمدار خدا را چيدي
احسنت بگو به انتخابت اي عشق![23]
- كربلا صحنة آزمايش
زندگي انسان چون با آزمايش است، زيرا هر لحظه در معرض آزمايش الهي در برابر وظايف ديني، سياسي، اجتماعي، فردي. و… قرار دارد. در صحنة كربلا اين امتحان آن قدر عظيم، دقيق و زيباست كه فقط و فقط چشمان تيزبين و دلهاي مالا مال از بينش و معرفت ديني و امام شناسان، پاكباخته توانستند از عهده آن بر آيند. جو مسموم و فريبدهندة حاكم بر جوامع اسلامیآن روز، حضور نيرومند بر عنصر تخريب كننده زر، زور و تزوير در پناه دينداران متظاهر دو شادوش همچنان بر افكار واذهان مردم مسلط شده بود كه جرات همراهي با امام زمان خويش، از آنها سلب شده بود. اين وضعيت دشوار چنين بازتاب يافته است:
بيتابي روح آب معنا میشد
عرياني آب، آفتاب معنا میشد
سر، ميلِ زمين و دل، سر بالا داشت
دشواري انتخاب معنا میشد [24]
برخورد اولية حربن زيد رياحي و پايان زندگي سعادت آميز او فقط از همين منظر قابل تحليل است:
روزي كه در مصاف دل،
دندان گرگِ فتنه
به بُن بست میرسيد
مردي يا در حلقة محاصره تلخ
بين خدا و خاك
مخيّر بود [25]
شاعر ديگر معاصر از اين قسمت پارا فراتر گذاشته، روز عاشورا را روز ذبح ايمان در برابر دنياطلبي و امتحان آدميت انسانها – آنهم براي چندمين بار – میداند و در سرودة خويش چنين به تحليل مینشيند:
آن روز، روز ذبح ايمان بود، در مسلخ بيگانگي از خويش
بعضي به غارت فكر میكردند،حتي صداها بوي نان میداد
اعصاب عبرت خورد بود آن روز، از بازي ايّام با عترت
آدم براي چندمين نوبت، در آدميت امتحان میداد
آن روز پيش از او همه ديدند، مردي كه ذهنش آسمانی بود
دست جدا از پيكر خود را، در دستهاي آسمان میداد [26]
نمونههاي فراواني هم از سرفرازان پاكسيرت در قيام عاشورا وجود دارند كه از آزمايش بزرگ، كامياب بيرون آمدند. سرگذشت دو پير زنده دل: مسلم بن عوسجه و حبيب بن مظاهر، ايثار و جانبازي آن دو نقطه عطفي در راه دشوار همراهي با امام (ع) میباشد. به همين جهت است كه اين بينش و درك موقعيت خطر اصحاب امام، بارها و بارها مورد ستايش شعرا قرار گرفته است.
كربلا آينه عبرت تاريخ
با توجه به صراحت و تأكيد قرآن مبني بر عبرتگيري از تاريخ كه میفرمايد: «فاعتبروا يا اولي الابصار» [27]؛ ای صاحبان بصیرت عبرت گیرید!
كربلا يكي از مصاديق بارز عبرتگيري است كه صاحبان بصيرت به خوبي میتوانند از آن عبرتبگيرند در كربلا وقتي يك طرف قضيه درس آزادي، مبارزه و جهاد، ذلتستيزي، شهادت و جانبازي و… است. دقيقاً در آن سوي قضيه، انحراف فكري، دنياگرايي، عمل نكردن به تكليف، بيمسئوليتي، كفرو قصاوت است. اين بعد قضيه نيز از نگاه شاعران دور نمانده است:
فرات را به چه درسي نشاند مولايش
كه آب دارد و خشكيده است لبهايش
مگو فرات به لب تشنگان نگا ه ميكرد
مگو شنيد شنيد و شنيد وآه نكرد
فرات آيئنة اشك داغداران است
فرات گريه يك ريز روزگاران است
فرات، كفر نبود از كنار دين میرفت
كه آبروي زمان بود و بر زمين میرفت [28]
سپاه كوفه را از افراد بيگانه از دين و قر آن تشكيل نمیداد. بلكه بيشترشان کسانی بودند كه سنگ دفاع از دين، قرآن و منافع اسلامی را به سينه میزدند و اباعبدالله را صرفاً براي اين كه عليه خليفة بلاد اسلامي! خروج كرده، جنگ با او را مشروع میدانستند.
انعكاس موضوع يادشده در شعر امروز، قابل توجه است. عليرضا قزوه از زبان آقا امام حسين (ع) خطاب به پدر بزرگوارش، مسألة را چنين مطرح میكند!
پيشاني تمامیشان داغ سجده داشت
آنان كه خيمه گاه مرا تير میزدند
اين مردمان غريبه نبودند اي پدر!
ديروز در ركاب تو شمشير میزدند
ماندند در بطالت اعمال حج شان
محرم نگشته تيغ به تقصير میزدند[29]
يا شاعر دنياگرايي و فتواهاي غير مسئولانه و درباري را زير سوال قرار داده میگويد:
اينك نماز و خون آغشته در هماند
قاضي شریحها! فتوا نمیدهيد؟
حق السكوت قوم، يك لقمه قوت قوم
كم كم زياد شد از جانب يزيد [30]
روي همرفته، سرنوشت سپاه كوفي وآنان كه فاجعة عاشورا به وجود آوردند چه از لحاظ بينش و جنبش و چه از لحاظ موقعيت شناسي و… درس عبرت خوبي براي تاريخ و جامعه اسلامی است كه در هر زمان و شرايطي میتواند غيبت نبايد، چه اين كه «كل يوم عشورا و كل ارض كربلاء و كل محرم» نيز در همين راستا قابل فهم است.
- عاشورا آينه عزت و مردانگي
در مكتب عاشورا – چنانچه به برخي از مفاهيم آن تا به حال اشاره شد – عزت، حريت و آزادمردي به صولت متعالي آن وجود دارد. اين مفاهيم در شعرهاي بسياري مطرح است، از جمله:
آينه شدند و تابناك افتادند
مانند سپيده سينه چاك افتادند
در پيش نگاه مهربانِ خورشيد
هفتاد و دو آسمان به خاك افتادند[31]
عزتنگري و اقتدار ديني، نگرش غالب شعر عاشورایی امروز است، بر خلاف گذشته كه كتابهاي زيادي از شعر و يا منظومههاي مظلومنمايي و حقارت اهل بيت نگارش يافته و به شدت در مجالس تعزيهداري راه يافته بود. شاعر امروز در حيطة انديشه و مذهب، تلاش میكند كه شعر او از پشتوانة فكري لازم برخوردار باشد. در رابطه با موضوع موردنظر، شاعر – حتي عزت حسيني را در چشمانداز كودك سه سالة او، آن هم در اسارت – جستجو میكند و از زبان او میسرايد:
چرا نبود در آن روز فرصتي كه خدايا
منِ سه ساله شوم پاسدار سنگر بابا
چه خوب میشد اگر میشد اين پرندة كوچك
ميان خون و پريدن، فداي باور بابا
صبور باش! سرت سر بلند باد، مبادا
نگاه دشمني افتد به ديدة تر بابا [32]
يا پرشكوهترين و عميقتر از همه شهيد بلخي میسرايد:
برو از نگاه معني نظري به كربلا كن
سزد از حسين ديدن صفت كمال مردي
به تبسمی همیگفت: نكنم به سفله بيعت
به جبين من نشايد غم انفعال مردي
نظرش به خيمهگه بود، سخنش به ذكر يارب
مددي كه مینمايم ره اتصال مردي
لب خشك و آب بر كف، به فلك بگفت عباس:
تو سپهر كي تواني كه دهي زوال مردي [33]
در يك جمع بندي كلي، بايدگفت كه اين نوشتار، مشتي نمونه خروار از زيباييهاي عاشورا و زيبا نگري در شعر معاصر نسبت به آن است. گذشته از سر فصلهايي كه ذكر شد – در ذيل همين فصل (زيبا نگري) نيز نمونههاي خوبي را در شعر معاصر میتوان يافت كه فرصت ديگر و كار بيشتر ار میطلبد.
اما نفس اقدام و جاه انداختن اشعار پر محتوا و هدفمند، امري بسيار ضروري و حياتبخش است، زيرا مجالس عزاداري امروزي از لحاظ شيوه اجراي مراسم، مداحي و محتواي مرثيهها به گونه جديد آن دچار انحراف گشته است. يكي از شاعران معاصر چنين هشدار میدهد:
شأن تو عزا نيست، عزاي تو حماسه است
نه مرتبة كاسبي مرثيهخوانها
يا خون خدا! روي بگردان به چه حالند
اصحاب گرفتار تو در فاجعهدانها
اي لعن بر آن قوم كه خوارت بنمايد
وزخون تو بر خلق گشايند دكانها [34]
والسلام
ـــــــــــــــــــــــــــ
كتابنامه
- قرآن كريم
- اصول كافي
- نهج البلاغه، محمد دشتي، كليله نور، چاپ دوم: 1380
- مشرق گلهاي فروزان (مجموعه اشعار معاصر مذهبي) گردآوري: قنبرعلي تابش، كتابخانة تخصصي ادبيات، چاپ اول: 1378
- مرثيه سرخ گلو (مجموعه شعر معاصر مذهبي در ستايش عاشورا) گرد آورنده: امير مسعود طاهريان، انتشارات آستان قدس رضوي، 1382
- ديوان شهيد بلخي، ارگان سيد جمال الدين حسيني،چاپ اول: 1368
- مجله حكومت اسلامي، سال هشتم،شماره اول: بهار 82
- گنجشك و جبرئيل،سيد حسن حسيني، نشر افق، چاپ اول: 1371
- روزنامه همشهري، پنجشنبه 29 بهمن 1383
- لهوف،سيد بن طاووس، انتشارات جهان، تهران، 1348
- پيامهاي عاشورا،جواد محمدي،كوثر غدير،چاپ سوم:پاييز 1381
[1] – حكيمي، محمد رضا – قيام جاويدانه – ص 78
[2] – مرثيه سرخ گلو، بر گزيده شعر معاصر مذهبي در ستايش عاشورا، امير مسعود طاهريان، انتشارات آستان قدس رضوي 1، 1382، ص 64،به نقل از : مال سرخ قنوت، سيد ضيا ءالدين شفيقي، ص 303
[3] – ليوف – چاپ ( انتشارات جبان،تهران 1348 ص 160)
[4] – اصول كافي – ج 6، ص 438
[5] – كربلا و محرم در ادبيات معاصر بيشتر در معناي مجازي خود به كار مي رود، لذاست كه در بسياري از جاها كربلا يك نقطه. همچنين محرم ديگر آن سي روز از ماه قمري نمي باشد.
[6] – بهزاد پور حاجيان، مرثيه سرخ گلو، ص 98
[7] – نهج البلاغه، دشتي
[8] – مرثيه سرخ گلو، حيدر منصوري ص 82، به نقل از : آواي نينواي (2) / 42
[9] – حيدر منصوري، مرثيه سرخ گلو، ص 84 ؛ به نقل از : يادواره نهمين مراسم شور عاشورا، ص 136
[10] – حسيني، سيد حسن، گنجشك و جبرئيل، چاپ اول : تابستان 1371، ص 37
[11] – ديوان شهيد بلخي، ارگان نشر سيد جمال الدين حسيني چاپ :اول، 1368، ص 124
[12] – حسن دلبري، مرثيه سرخ گلو، ص 105
[13] – حميد رضا شيرازي، مرثيه سر خ گلو، ص 151
[14] – روزنامه همشهري، پنجشنبه 29 بهمن، 1383
[15] – همان
[16] – سيدجمالاديم موسوي، مرثيهسرخ گلو، ص 88، به نقل از : خورشيد بر نيزه،ص 67
[17] – رضا معتمد، مرثيه سرخ گلو،ص 81، به نقل از : بال سرخ قنوت،ص 232
[18] – سيد حسن حسيني، مرثيه سرخ گلو، ص 141، به نقل از همصدا با حلق اسماعيل، ص 105
[19] – منيرههاشمي،مرثيه سرخ گلو، ص 160، به نقل از : آواي نينوا،ص 69
[20] – حسن دلبري، مرثيه سرخ گلو، ص 104
[21] – ديوان شهيد بلخي، ص 157
[22] – هما ن، ص 157
[23] – عزيز علي انصاري،مرثيه سرخ گلو،ص 128، به نقل از : غريبانه (2)،ص 8
[24] – محمد رضا سنگري، مرثيه سرخ گلو، ص 145، به نقل از يادواره ششمين مراسم شب عاشورا ص 102
[25] – سيد حسن حسيني، گنجشك و جبرئيل، ص 64
[26] – سيد جلال موسوي، مرثيه سرخ گلو، ص 87، به نقل از : خورشيد بر نيزه، ص 63
[27] – سوره حشر، آيه 2
[28] – حسن دلبري، مرثيه سرخ گلو، ص 107
[29] – علي رضا قزوه،روزنامه همشهري، پنجشنبه 29 بهمن 1383
[30] – جعفر رسول زاده، مرثيه سرخ گلو، ص 121
[31] – جعفر رسول زاده، مرثيه سرخ گلو، ص 121
[32] – منصوره عرب سرهنگي، مرثيه سرخ گلو، ص 68
[33] – ديوان شهيد بلخي، ص 232
[34] – سيد رضا محمدي، مشرق گلهاي فروزان،گرد آوري : قنبر علي تابش، چاپ اول : تابستان 78، ص 105