حضور درخشان «خانه ادبیات افغانستان» در میهن

شکور نظری

مدیر خانه ادبیات افغانستان در دفتر کابل

1

افغانستان، همیشه ‌به دلیل تجربة گسست‌های تاریخی مکرر با چالش‌ها و آسیب‌های بی‌شماری رویارو بوده است. تاریخ ما، تاریخ گسست‌ها، شکاف‌ها و افت‌ و خیزهاست. چنین است که هیچ برنامه‌ای و هیچ نگاه‌ راهبردی و بلندمدتی در عرصه‌های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی وجود نداشته است. نسل‌ها از پی هم آمده‌اند و در بی‌ثباتی، بحران‌ها و فاجعه‌ها زیسته و بدون یافتن امکان‌ها و فرصت‌های تعامل و داد و ستد و تبادل فکری و تجربی ‌ـ ‌‌عملی، عمر باخته‌اند. این تاریخ گسست‌های مستمر با کمترین فرصت‌ها و امکان‌های ارتباطات معنادار و پایدار؛ ‌ظرفیت‌ها و زمینه‌های شناخت را به‌ مثابه پیش‌‌نیاز رسیدن به خودآگاهی و شکل‌گیری هویت جمعی از جامعة ما ستانده است.

رشد، برآیند یک فرایند طبیعی از آزمون و خطاست که افراد آن را در مقیاس خُرد و ملت‌ها در مقیاس کلان، تجربه می‌کنند و تجربه‌های نیک و بد خود را در‌می‌یابند و در قالب «متون تاریخی»، «آثار فرهنگی و علمی»، «خاطرات» و نظیر آن به نسل پس از خویشتن واگذار می‌کنند. رهاورد آن نیز انباشت تجربه‌هایی است که پشتوانه محکم و باثباتی است برای شکل‌گیری زیرساخت‌های هویت جمعی ملت‌ها.

کشور ما هم‌اکنون در بُرِش زمانی‌ـ‌تاریخی بی‌بدیلی، فرصت گران‌مایه‌ای برای بازخوانی انتقادی کارنامة نیک و بد جمعی خود به دست آورده است. اکنون فرصت طلایی برای به دست آوردن شناخت همه‌جانبه از بنیادهای هویتی و ساختارها، درون‌مایه‌ها و ویژگی‌های فرهنگی و از این رهگذر، بستر مناسبی برای تفاهم و کوشش برای هم‌زیستی مسالمت‌آمیز و بنیان‌گذاری الگوی زیست جمعی تکثربنیاد، اخلاقی، برابری‌بنیان و روادارانه پدید آمده است. استفادة بهینه از این فرصت‌ها و امکان‌ها، مسئولیت همة اهالی فکر و فرهنگ و اصحاب رسانه و قلم است.

برخی از مهم‌ترین عامل‌ها و دلیل‌های بحران و بی‌ثباتی در کشور، در سنت و فرهنگ و ساختارهای سنتی و فرهنگی ریشه دارد که امری ذهنی و معنایی است. از این رو، کار فرهنگی، ضرورت تاریخی جامعة معاصر ماست. با تمام کاستی‌ها و مسائل و مشکلات موجود، یکایک فرهنگیان در کنار بخش‌های دیگر جامعه باید برای عمل به رسالت و تعهد خود در برابر سرنوشت فردی و جمعی انسان‌های این سرزمین بکوشند. کار در این محیط، با ‌وجود نگرش‌ها و برداشت‌های مبتنی بر پیش‌‌فرض‌ها، پیش‌داوری‌ها، کلیشه‌های ذهنی و فرهنگی، دشوار است؛ چیزی که در فعالیت‌های این چند سال، آن را ‌تجربه کرده‌ایم، اما این‌ همه ـ‌‌به خاطر دلیل‌های یادشده‌‌ـ سبب نشده است که از آرمان‌ها، آرزوها و کوشش‌های خود دست برداریم.

2

با خانة ادبیات افغانستان در ایران آشنا بودم و در یکی دو جشن‌وارة «قند پارسی»‌ هم حضور داشتم. با این‌حال، وقتی به افغانستان آمدم، ‌جز از طریق دوستی‌هایم با مسئولان یا اعضای خانه، پیوندی با این نهاد نداشتم، ولی همیشه پی‌گیر فعالیت‌های آن بودم. در پیام‌هایی نیز که مسئولان فرهنگی کشورمان از کابل برای گشایش جشن‌وارة «قند پارسی» می‌فرستادند، بر این امر تأکید می‌شد که ‌خوب است‌ فعالیت‌های «خانة ادبیات افغانستان» در داخل کشور نیز آغاز شود ‌تا علاقه‌مندان مشتاق ادب، فرهنگ و هنر، بیش ‌از ‌پیش، از آن بهره برند.

سال 1387 بود که دو دوستم، محمدحسین محمدی و صادق دهقان مقیم کابل شدند. روزها و شب‌هایی را با فکر راه‌اندازی دفتر خانة ادبیات افغانستان در کابل سپری کردیم؛ ‌جرقة برگزاری «شب‌های کابل» در تابستان همین سال زده شد و «خانه» در «کابل» آغاز به کار کرد. دوستان عزیز شاعر و نویسنده هم در این زمینه یاری‌مان کردند که یاد همة آن‌ها در قلب ما سبز است؛ چه آن‌هایی که مهاجرت کردند و چه آن‌هایی که هنوز هم در کنارمان هستند. یادم هست که محمود جعفری، علی محمدی کیان، جواد رها، آصف آشنا، کاظم حمیدی رسا، عباس فراسو، حلیم سروش، ضیا قاسمی و ژکفر حسینی در اولین شب و شماری از جلسه‌های اولیه هماهنگی برای «شب‌های کابل» با ما بودند.

اکنون نیم‌دهه از عمر فعالیت‌های مستقیم خانة ادبیات در داخل افغانستان می‌گذرد و یک‌دهه از شکل‌گیری این نهاد ادبی و فرهنگی. اگر تنها به نیم‌دهة یادشده هم نظر کنیم، می‌بینیم کارهایی شده است که شاید تا پیش از آن، ناممکن ‌بود. برای مثال، یقین دارم بعدها از انتشارات خانة ادبیات به عنوان یکی از نشرهایی نام خواهند برد که در تحول صنعت چاپ و نشر افغانستان نقش مهمی داشت. دقت نظر و سخت‌گیری در مراحل پیش از چاپ و چاپ و تولید آثار ادبی، یکی از ویژگی‌های کار دست‌اندرکاران این نشر بود که دست کم در تغییر ذایقة شماری از مخاطبان ادبیات برای دیدن کتاب‌های استاندارد اثر گذاشت. امیدوارم باز هم فعالیت‌های این نشر ادامه یابد و راهی را که گشوده است، بهتر از قبل بپیماید. جای خوش‌بختی است که اکنون نشرهای متعدد دیگری هم در کشور فعال شده‌اند که مایة امیدواری بیشتر است.

فعالیت‌های دیگری که می‌توانم دربارة آن نظر بدهم، «شب‌های کابل» و «کتاب ماه» و «نقد و بررسی ادبیات امروز افغانستان» است که همگی بر محور مشترک ترویج و نهادینه‌سازی «فرهنگ نقد و ‌نقدپذیری» بنا شده‌اند. با جرئت می‌توان گفت تا پیش از راه‌اندازی این برنامه‌ها، «نقد» در این سرزمین، جلوه‌ای سطحی و ظاهری داشت. به عبارت دیگر، «نقد» تا پیش از آن، «نقد» به معنای واقعی کلمه نبود. حتا یادم هست که استاد ره‌نورد زریاب در جشن‌وارة چهارم «قند پارسی» از نبود «نقد معیاری» و فرهنگ «نقدپذیری» در کشور، فراوان شِکوه کرده بود. بنابراین، تلاش‌هایی که در طول نیم‌دهة اخیر در قالب برنامه‌های یادشده صورت گرفته، کمک بزرگی بوده است به ادبیات معاصرمان برای به وجود آمدن و تقویت روحیة پذیرش نقدهای سازنده و معیاری. این امر هم تنها با یاری استادان و صاحب‌نظران و اهالی ادب و فرهنگ و هنر امکان‌پذیر شده است. همانا وقتی اثری به بازار فرهنگ می‌آید، باید نقد شود تا آسیب‌های فنی و محتوایی آن آشکار گردد. در نقد هم تعریف و تعارف جایی ندارد. هم باید ویژگی‌های مثبت اثر بیان شود، هم ضعف‌ها و کاستی‌های آن. تنها نقدی که چنین باشد، می‌تواند برای خود صاحب اثر و نیز دیگر مخاطبان ادبیات، سودمند باشد.

توجه به داستان در کنار شعر، یکی از ویژگی‌های مثبت برنامه‌های خانة ادبیات در دفتر کابل بوده است که در نشر و نقد مجموعه داستان‌های متعدد، برگزاری «شب‌های کابل»، ویژة داستان‌نویسان، برپایی دو دوره «جایزه ادبی نوروز» با محوریت کتاب‌های داستان، نیز دو دوره تجلیل از «‌روز جهانی داستان کوتاه» (علاوه بر گرامی‌داشت «روز جهانی شعر») و برپایی «شب‌های رمان افغانستان» در آستانة صد‌سالگی داستان‌نویسی در کشورمان تجلی یافته است.

در پایان باید گفت در طول این سال‌ها، نهادهای متعددی با خانة ادبیات افغانستان در دفتر کابل همراهی کرده‌اند که چون نام بردن از همه آن‌ها به طول می‌انجامد، از آن چشم می‌پوشیم، ولی تلاش همة آن‌ها را ارج می‌نهیم و از آن‌ها سپاس‌گزاریم. هم‌چنین علاقه‌مندان، استادان، دانش‌جویان، هنرمندان، شاعران و نویسندگان عزیزی بودند که همیشه در برگزاری برنامه‌ها یاری‌مان کردند. همیشه زنده باشند که چراغ فرهنگ را روشن نگاه داشتند و می‌دارند.

آن‌چه گفتم، نباید همگی ما را از این امر غافل سازد که به همین داشته‌ها خوش باشیم، بلکه آن‌چه تا‌کنون انجام شده است، مسئولیت تک‌تک اعضای خانة ادبیات را برای ادامه ‌دادن این راه، سنگین‌تر می‌کند. بزرگ و کوچک و قدیمی و جدید و عضو و غیر عضو هم ندارد. همة ما باید برای سربلندی این نهاد فرهنگی تلاش کنیم و از هیچ کمکی دریغ نکنیم. بیاییم با افزودن بر دانسته‌های علمی و ادبی خودمان، یاور بهتر و مناسب‌تری برای «خانة» خود باشیم. «خانه» باید بیش از گذشته، نماد «علم‌گرایی»، «خودسازی»، «مدارا و رواداری»، «دیگرپذیری و شکیبایی»، «صلح‌طلبی» و «هم‌دلی و هم‌سویی» باشد. این‌ها نیز ابتدا باید در وجود تک‌تک اعضای‌آن نهادینه شود تا به‌صورت «ما»‌ تجلی پیدا کند. چنین باد!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

دکمه بازگشت به بالا
بستن