پیامک ماه عسلی برای مهاجران
روز شنبه ٢٠ تیرماه برایم چنین پیامکی رسید: «برنامه ماهعسل، در روز یکشنبه به دو خانواده افغانستانی اختصاص یافته و قرار است که در این برنامه با نگاه مثبت به افغانستانیها بپردازد. لطفاً اطلاعرسانی نمایید.»
در آن لحظه، بسیاری از خانوادههای هموطنم که شایسته حضور در این برنامه پرمخاطب بودند، از ذهنم گذشتند. اما هیچ نمیدانستم چه کسی مهمان ماهعسل است. این پیامک دهها بار دیگر هم رسید. حتی دوستانی از شهرهای دور هم از شمار مهربانانی بودند که در این اطلاعرسانی سهیم شده بودند. البته این برنامه عصر دوشنبه روی آنتن رفت. با حضور جناب محمدکاظم کاظمی و همسر محترمشان در انتظار برنامه متفاوتی بودم. همچنین در این برنامه خانمی دعوت شده بود که در افغانستان معلم بوده و شوهرش کارمند وزارت کشاورزی؛ ولی حالا هر دو برای امرارمعاش در ایران مجبور هستند که کارهای سخت بدنی انجام دهند. او روایت تلخی از شهادت اعضای خانوادهاش در افغانستان داشت. زوج جوان دیگری هم دعوت شده بود که تا پایان برنامه چیزی زیادی درباره آنها نفهمیدیم، اما حضورشان ارزشمند بود. اینکه در برنامه پرمخاطب و زنده ماهعسل، به هموطنانم فرصتی داده شد، قابلاحترام است و تقدیر.
تولید چنین برنامه هایی، هم همدلی مردم ما را بیشتر میکند و هم تغییر رویکرد ارزشمند رسانه ها را به جامعه مهاجران نشان میدهد. برنامه ماهعسل سرفصل خوبی برای تعاملات بیشتر رسانه ها با هموطنانم باز کرد. اما بازهم احساس میشد که جناب علیخانی، مجری توانمند برنامه ماهعسل، برنامه را جدی نگرفته است. هنوز هم مهاجران افغانستانی را (که به تعبیر آقای کاظمی، فرزندان آنها ازلحاظ اجتماعی خود را ایرانی میدانند) نمیشناسد. دوست داشتم که همدلان همزبان ایرانی بعد از تماشای چنین برنامه ای من افغانستانی را بهتر بشناسد و بدانند که زبان مادری من فارسی است. به باور من چنین اتفاقی در این برنامه رخ نداد. هر وقت که آقای کاظمی میخواست سخنان جدی را مطرح کند، جناب علیخانی رشته کلام را به سمتی میکشاند که خاطرخواهش بود. شیرینی ماهعسل میتوانست خیلی بیشتر از اینها در خاطر مردم ما بماند. آنگونه که خود را مدیون نگاه مهربان برخی از رسانه ها در این یکیدو سالی اخیر میدانیم.
از تأثیر چنین رویکردهایی است که نگاه زخمی هموطنانم به رسانه ها تغییر یافته و امیدوارانه به برنامه هایی که درباره آنها ساخته میشود نگاه میکنند. ما نیازمند تحکیم بنیاد اعتماد مشترک خویشیم. اعتمادی که ریشه در باورهای ارزشمند تاریخی، فرهنگی و اعتقادی ما دارد. بر اساس همین اعتقادات مشترک است که در حال حاضر بسیاری از رسانههای تصویری و خبری بهدنبال برنامه های واقعگرایانه ارزشمدار هستند. به همین دلیل است که گزارشهای سرشار از حقیقت را در بسیاری از رسانهها میبینیم. حتی این جریان به رسانه های شهرستانهای ایران هم راه پیدا کرده است. یکی از گزارشهای خوب و ارزشمند را چند روز پیش در سایت خبری «سلام گنبد» با عنوان «افغان آباد آشنای غریب مانده شهر من» خواندم و به نویسنده آن درود فرستادم. دوست دارم یادداشت امروزم را با پاراگرافی از آن گزارش به پایان ببرم:
«…در میان کشورهای منطقه، افغانستان تنها کشوری است که هم زبانش فارسی است و هم رسم الخطش و افغانستان بیشترین قرابت فرهنگی و ملی را با ایران دارد. اگر دیدگاه ما برای تعیین خودی و غیرخودی مرزهای جغرافیایی (و نه فرهنگی) باشد آنوقت دیگر بخش اعظمی از غنای فرهنگی و ادبی و تاریخی کشور ما هم از دست خواهد رفت. اگر افغانی غیرخودی و بیگانه و خارجی باشد آنوقت است که مولوی، سنایی، حنظله بادغیسی، ناصرخسرو، جامی، ابوریحان بیرونی، فخر رازی، خواجه عبدا… انصاری، ابومنصور موفقهروی، شهید مرتضی مطهری و… همگی غیرخودی و بیگانه و غیرایرانی هستند.
اما متأسفانه سیاست ما در قبال افغانستان سیاست یکی به نعل و یکی به میخزدن است. در خوبیها و خجستگیها با افغانستان شریکیم اما درزمانی که باید در سختیها به فریادشان برسیم و دستشان را بگیریم، حرف از قانون و مرز و بودجه و… میزنیم. بدانیم که افغانی جزو پهنهبندی فرهنگی تاریخی ایران قرار میگیرد و لذا اگر استراتژی ما «چراغی که به خانه حلال است به مسجد حرام است» هم که باشد، افغانی جزو خانه به شمار می آید نه مسجد.
محمدسرور رجایی
منبع: شهر آرا آنلاین
http://shahraraonline.com/news/52965