یاران دبستانی

محمدکاظم کاظمی

«خانة ادبیات افغانستان»، یکی از نهادهای اثرگذار در ادبیات جوان افغانستان در محیط مهاجرت بوده است. شاعران و نویسندگان جوانی که در این کانون گرد هم آمده‌اند، تأثیر بسیاری بر رشد ادبیات جوان کشور داشته‌اند. اینان با توجه به رسالتی که بر عهدة اهل قلم مهاجر است، کوشیده‌اند در راستای رشد و پیشرفت ادبیات کشور گام بردارند و با تلاش و همت ویژه‌ای که تا کنون به خرج داده‌اند، در مطرح شدن و رشد ادبیات ما مؤثر بوده‌اند.

وای که چقدر بدم می‌آید از این نوع کلی‌گویی‌ها. چند صفحه‌ هم که از این قبیل بنویسی، انگار هیچ ننوشته‌ای. همه‌اش توضیح واضحات و شرح بدیهیات. من ولی این‌جا به چند ویژگی خاص در فعالیت‌های خانة ادبیات اشاره می‌کنم، مختصر و فهرست‌وار.

1. یک ویژگی مهم کار خانة ادبیات، تنوع فعالیت‌هاست. توضیح قضیه این‌که بسیاری از مؤسسات فرهنگی و ادبی مهاجران ما در ایران، فقط در یک حوزه کار می‌کنند؛ یا جلسات شعر و داستان یا کارهای مطبوعاتی یا برگزاری محافل و مجامع، ولی خانة ادبیات در هر سه عرصه فعال بوده است و این‌ها کامل‌کنندة همدیگرند. البته اصلی‌ترین و ریشه‌ای‌ترین کار برای رشد شعر و داستان، همین جلسات نقد و بررسی شعر و قصه‌اند و هر جا که جلسه‌ای شکل گرفته، حاصلش، رستاخیزی ادبی بوده است. با این حال، برای ارتباط یافتن این شاعران و نویسندگان با جامعه و دیگر اهل ادب، ما هم به رسانه نیاز داریم و هم به مجامع بزرگ ادبی، تا هم آثار تولیدشده در دسترس همگان قرار گیرند و هم زمینة آشنایی و تبادل تجربه‌ها میان شاعران و نویسندگان پدید آید.

 خانة ادبیات چنان که گفتم، در هر سه عرصه فعال بوده است. در این میان، باید بیشتر بر برگزاری جشن‌وارة «قند پارسی» تأکید کنم که خالی‌گاهی بزرگ را در حیات ادبی مهاجران کشور ما پر کرده است. در واقع، بعد از برگزاری مجمع‌های چهارگانة شعر انقلاب اسلامی افغانستان که نمایندگی ولی فقیه در امور افغانستان برگزار می‌کرد و بزرگ‌ترین همایش‌های شعری ما در اوایل دهة هفتاد بود، تجمع وسیع دیگری از شاعران و نویسندگان کشور نداشتیم. «قند پارسی» این خالی‌گاه را به صورتی شایسته پر کرد. باز خود «قند پارسی»، سه دستاورد مهم داشت. یکی، کشف استعدادهای جوان و ناشناخته و وصل کردن آن‌ها به بدنة آموزشی و رسانه‌ای این جریان بود. دیگری، ارتباط و آشنایی بیشتر میان شاعران و نویسندگان مهاجر با همتایانشان در ایران و افغانستان بود و دیگر، ارتباط بیشتر میان اهل قلم مهاجر و جامعة ادبی و رسانه‌های ایران.

باز من بر این قسمت سوم درنگ بیشتری می‌کنم. شاعران و نویسندگان جوان مهاجر ما از نخستین مبشّران ارتباط عمیق ادبی و هنری میان جامعة مهاجر و میزبان بودند. جامعة ما در هیچ حوزه‌ای از حوزه‌های دانش و هنر به اندازة شعر و داستان با جامعة ایران نزدیک نشد. در سمت مقابل هم هیچ گروهی از جامعة ایران، به اندازة اهل قلم آن با کشور و مردم افغانستان احساس قرابت نکرد. علت آن هم پیوند و الفتی بود که میان جوانان شاعر و نویسنده میزبان و مهمان ایجاد شده بود.

ما در ادبیات فارسی، یک نسل «یاران دبستانی» داریم؛ یعنی شاعران و نویسندگانی که در دهه‌های هفتاد و هشتاد سر برآوردند و غالباً هم‌درس و هم‌نشین هم بودند. خاستگاه اینان هم برنامه‌های ادبی دانش‌آموزی و دانش‌جویی بود. این یاران دبستانی، حال تحصیلات را تمام کرده و غالباً به مرحلة حضور در رسانه‌ها، نهادهای فرهنگی و علمی دو کشور رسیده‌اند و می‌توانند پل‌های پیوند میان دو ملت هم‌زبان را محکم‌تر کنند، بلکه حتی خود، پل پیوند باشند. جشن‌وارة «قند پارسی» برای تعمیق این مناسبات هم گامی بلند بود.

تجلیل از پیش‌کسوتان و سرشناسان عرصة ادبیات هم دیگر برنامة سودمند «قند پارسی» است. ما مردم، دیرگاهی است که به مرده‌پرستی شُهره‌ایم و گویا همه مترصد تا کسی از اهالی دانش و ادب از میان ما برود تا به تجلیل او آستین بَر زنیم. این تجلیل‌های «قند پارسی» و نظایر آن که البته در جامعة ایران بسیار رایج شده و در کشور ما هنوز رواج تمام نیافته، راهی است به سمت زنده ساختن یک سنت حسنه.

باری، سخن را به درازا نکشانم و با یادکرد این موضوع، کلام را جمع کنم که در جامعة ما به ویژه در محیط مهاجرت، متأسفانه بار اجرایی و تدارکاتی همه این کارها بر دوش خود اهل قلم است. تو اگر بخواهی واقعاً فعالیت‌های ادبی جریان داشته باشد، هم باید شعر و داستان بنویسی، هم در نشریه قلم بزنی و حتی کارهای فنی آن را بکنی و هم باید همه امور اجرایی برنامه‌ها و مجامع را، از تبلیغات گرفته تا پذیرایی از مهمانان، خود به دوش بکشی. این همه کار و آن هم دست خالی و آن هم به مدت طولانی و آن هم با نامهربانی‌هایی که گاه و بی‌گاه از هر سوی، رخ می‌نماید، به راستی، انگیزه و علاقه‌ای می‌خواهد که در همگان یافت می‌نشود. من که در این دو دهه، فرسودگی ذهنی ناشی از این همه کار متنوع را حس کرده‌ام، می‌دانم که بچه‌های خانة ادبیات افغانستان چه رنجی تحمل می‌کنند. البته این رنج، شیرین است، ولی تداوم آن، جان‌کاه. دست خدا یارشان باد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

دکمه بازگشت به بالا
بستن