«گلِ بادام»: در آغاز، نواختن بود

اسدالله احمدی
gol badam
در آغاز، نواختن بود. نوا، کلمه شد؛ کلمه، کلام و از کلامها، سرودهها و کتابها پديد آمدند. نخستين کتاب‌ها نیز سروده¬هایند که خصلتِ موسيقايي دارند. سرايش، وجهِ تمايز انسان و حيوان است؛ زیرا آدمي تنها موجودي است که دل‌تنگ ميشود و دل‌تنگيهايش را ميسرايد.
تا آنجا که به حوزه‌ی تمدنيِ خراسان بزرگ ارتباط دارد، «دمبوره» و «دوبيتي»، این دو هم‌زاد و هميارِ ديرين، رسالتِ تاريخي بزرگي بر دوش دارند. «دمبورهنواز» و «دوبیتيسرا»، متولّيِ صدايِ حاشيه هستند و دمبوره و دوبيتي در مرز ساز و شعر قرار دارند. نه دوبيتي در آن جايگاهي است که شعر منزلتِ آن را به رسميت بشناسد و نه دمبوره، سازي که در دنيايِ هنر، مقامي را که شايستهيِ آن است، باز يابد. اين بيرونماندگي دوبيتي و دمبوره از قلمروِ ساز و آواز نه تنها از ارزشِ هنري و ادبيِ آنها نميکاهد، بلکه آنها را در جايگاهِ بس بلند و ممتاز قرار ميدهد. شاید اگر رباب، عود و دُهُل و ديگر آلاتِ موسيقي، ستم‌ديدگان را از ياد نميبردند، به دمبوره نيازي نبود.
دمبوره، ترجمانِ رنجِ يک تاريخ است؛ صورت‌بنديِ هنريِ حياتِ غصبشدهاي که جز سرزمينهاي به آتش سوخته و دشتها و قلعههاي خالي از سکنه، از آن¬ها چیزی به یادگار نمانده است. دمبوره، زبانِ حاشيهنشینان و محرومانی است که سخن و صدايي از آنها در تاريخ باقي نيست: کِشت¬مندان، کارگران، زاغهنشينهاي پايتختِ جمهوريِ سکوتِ هزارستان، بَدَخشان، بادغيس، غور، سَمَنگان، قَطغَنزمين و تماميِ سرزمينهاي مغصوب و مغضوب.
در افغانستان، دمبوره را به دليلِ ارتباط تنگاتنگِ آن با تاريخِ سکوت، به عنوانِ موسیقيِ هزارگي می¬شناسند. سبک دمبوره هزار‌گی که پيوستاري از کويته پاکستان، مناطقِ مرکزيِ افغانستان و مشهدِ ايران را دربرميگيرد، با سبکهاي رايج در ايران، ترکمنستان، قزاقستان، مغولستان، ترکيه و ديگر حوزه‌های فرهنگيِ دمبورهنوازي تفاوت¬هایی دارد. با این حال، صدایی که از این تارها با کاسهی چوبی آن از سرانگشتان نوازندهاش برميخيزد، یکسان است؛ صدایی نغز و دل‌نشين که هم براي نوازندگان و هم براي شنوندگان، صدايی دروني به شمار ميرود. دمبوره در افغانستان، ساز مردمان هزاره است که بخش بزرگي از فارسی‌زبانان این سرزمین را تشکیل ميدهند. از نظر گستره‌يِ زماني، براي دمبوره در فرهنگ هزارهها پیشینه‌ای نميتوان سنجید؛ زیرا دمبوره، عنصر مهمي در تاريخ هزارههاست و با سرشت و سرنوشتِ اين مردم هم‌خواني تام دارد. شاید عبارت دقیق‌تر کلمه این باشد که بگوییم دمبوره با پیدایش هزارهها همقدم بوده است.
«گلِ بادام»، رد ـ نشانِ صداهاي غريب و از يادرفته است و اين صداهايِ غريب و گمشده را در قالب‌های هنريِ بس به حاشيهرانده شده و بيگانه پيکرآرايي ميکند: دمبوره و دوبيتي، دو قالب هنريِ حرام و ممنوع. با این حال، خطاست اگر اين دو در ساز و صدا فروکاسته شوند. دمبوره و دوبيتي، بنيانِ هستي است که «گريبانِ حياتش پارهپاره» است؛ چون اين تار دمبوره نيست که مينالد، بلکه نالهيِ وجودِ قتلِ عام شده است که به گوش ميرسد. دمبوره، پاسدارِ حياتِ قطعه‌واري است که به تعبير فيضمحمد کاتب، «ظلمِ ازل و ابد»، تارهايِ آهنگِ حياتِ آنها را از هم گسيخته است. حتي در عاشقانهترين حالت، دَمِ دمبوره آتش ميگيرد و «بيوُلغَه» فرياد بَر ميکشد و نشان می¬دهد اين «خشک‌چوب» صرفا ساز نيست، بلکه سويهيِ انسانيِ وجودي است که فرصت حضور و شکوفايي نداشته است. همانا چوبِ خشک، صدا می¬شود؛ بر ضد فراموشي می¬شورد؛ براي دادخواهي از حياتِ سلبشده، فريادِ انساني سر ميدهد و آتش مي¬گيرد. این مجموعه، ندايِ يادبود در سرزمينهاي به آتش سوختهای است که «گلِ صدبرگِ گلاندام»، پيش از آنکه شکوفه دهد، دَر گرفت.
«گلِ بادام»، تلاشي است براي پاس¬داشت و بهینه¬سازی هنر دمبوره¬نوازی. این هنر با وجود برخي مشکلات که گاهي بر سر راهِ آن رخ‌نما شده، هنوز براي بسياري از افراد يک رؤياست؛ رؤيايي که گاهی هزينههايي نیز به همراه داشته است که از «سرور سرخوش» به عنوانِ شهيد بزرگِ تاريخِ دمبوره می‌توان ياد کرد. امروزه حضورِ شکوهمندِ دمبوره در جشنهاي ملي و مذهبي از جمله جشنِ باستانی نوروز نشان‌دهنده اهميتِ آن از يکسو و پيوندِ ناگسستنيِ آن با خوشيها و شاديهاي مردم هزاره از سوي ديگر است؛ زیرا پيوستاري از آهنگهاي حماسي، تراژيک، مذهبي و عاشقانه را دربرميگيرد. هم¬چنین چند سالی است که در «جشن راه ابریشم» که در ولایت تاریخی و فرهنگی بامیان برگزار می‌شود، گروهی از هنرمندانِ هزاره گرد هم می‌آیند و در کنار ديگر بازيهاي محلي از قبيل بُزکشي و پشپو، دمبوره مينوازند.
«گلِ بادام» می‌کوشد این نوای سنتی و بومی را با نواهاي مدرن و روز جهان در هم آمیزد و پيکرآرايي تازهاي رقم زند تا ميان گذشته، اکنون و آينده، در گستره خراسان بزرگ، پيوند برقرار سازد. اکنون با رشد سبکهاي گوناگون موسيقي در جهان، این موسیقی به جايگاهِ مستحکم و ترکيبهاي بديعتري نياز دارد. بی¬شک، باز گذاشتن دریچه تحول برای این موسیقی تنها روش پاس¬داری از آن است و اگر بخواهد جايگاهِ مردمي خود را هم¬چنان حفظ کند، بايد همپاي زمان گام بردارد. «گلِ بادام» در پيِ رسيدن به ترکيبهاي نو و از همه مهمتر، حرفه‌اي کردنِ اين سازِ دیرپای محلي، با تمام توان کوشیده است. نوازندگان، آوازخوانان و سُرایندگان این مجموعه، جان خویش در تار دمبوره کرده¬ و نوای خویش در تار و پود غزل و دوبیتی سر داده¬اند تا رسالت تاریخی خود را که همانا گواهی دادن به تجربههاي ناگفتني در جهان آواز است، به سرانجام برسانند. باشد که اين تلاش در راه پاس¬داشت اين هنر مردمي سودمند افتد و «نوای خوش عشق» در «این گنبد دوّار» بماناد.

کابل 1392

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

دکمه بازگشت به بالا
بستن