می‌‏خواهم کرامت شهید رجب غلامی را امتحان کنم.

محمدحسین جعفریان - خانه ادبیات افغانستاناز : سرور رجایی

گفتم نگران من نباشید، این کار را از روی عمد کرده‌‏ام، می‌‏خواهم کرامت شهید رجب غلامی را امتحان کنم. کاری که سالهاست محمدحسین جعفریان، انجام داده و باز هم انجام خواهد داد.

اولین بار که با نام محمدحسین جعفریان آشنا شدم سال 1375 بود. دو سالی می ‏شد که از افغانستان آمده بودم، غربت و دوری از یار و دیار سخت آزارم می ‏داد. هنوز با فرهنگیان کشورم در تهران آشنا نشده بودم که غربت دوری یار و دیار را با آن‏ها تقسیم می ‏کردم. روزی در برگشت از کار شاق روزانه، روزنامه قدس را خریدم. از حسن اتفاق شعرِ بلندی از جعفریان در آن روز برای افغانستان چاپ شده بود. آن شب که یادم نیست ساعت چند بود، روزنامه را باز کردم و شروع کردم به ورق زدن. وقتی چشمم در صفحه ‏ای به نام‏ افغانستان در محاصره ‏ی کلماتی از جنس جنگ، خون، انفجار، آزادی افتاد، شروع کردم به خواندن آن شعر بلند. شعر را آهسته و نجوا کنان می‏ خواندم. هر چه پیشتر می‏ رفتم ناخود آگاه هم صدایم بلندتر می‏ شد و هم هق ‏هقم. نتواستم ادامه شعر را نشسته بخوانم، از جایم خِستم و روزنامه را بر دست گرفته و در حال راه رفتن شعر را تا آخر خواندم.
آشنایی  من و جعفریان یک طرفه شروع شد. بعدها، هم‌زمان با آشنا شدن با هفته‌نامه «مهر»، با جعفریانِ دیگری آشنا شدم و با یادداشت ‏های او درباره افغانستان بارها با به چَکَر افغانستان رفتم. یادم است وقتی که او را از نزدیک دیدم؛ هیچ فکر نمی‏ کردم چنین ریزنقش باشد. اگرچه تا آن زمان با او هم‏کلام نشده بودم، اما بارها با شنیدن نام جعفریان، ناخودآگاه، به پا خاسته بودم. به گفته‏ شاعر نام ‏آشنای کشورم، محمدکاظم کاظمی، «بسیار جفاکاری است اگر خدمات جعفریان به افغانستان را به آثارِ قلمی و هنری او محدود کنیم. به‌ واقع، این‏ها مستقیم ‏ترین کار اوست. کار غیرمستقیم تأثیراتی است که او به اشکال گوناگون در دیگران، چه دیگر اهل قلم و هنرمندان و چه بعضی از مسئولان مملکتی، گذاشت».
بگذریم از اینکه محمدحسین جعفریان، بر اثر شناخت و دوستیِ عمیق با اکثر فرهنگیان افغانستان و تکیه بر دانش و علاقه‏ مندی خاصِّ خود، بیشتر از بسیاری فرهنگیان افغانستانی برای افغانستان آثار فرهنگی و هنری تولید کرده است و بیشتر از من افغانستانی مدعی فرهنگی، با ادبیات ویژه و هنر خاصش به ادبیات و هنر افغانستانی غربت آشنا راه نشان داده است.
فکر می ‏کنم که محمدحسین جعفریان علاوه بر علاقه ‏مندی ‏های خاص خودش، برای زبان فارسی و ادبیات متعهد یک ایدۀ جدید است. یک فرصت است. فرصتی که در این سال‏های نامرد سفله پرور، کمتر به دست می‏ آید. هیچ فراموش نمی‏ کنم، آن شب ماه رمضان امسال را که بعد از افطار حوزه هنری گپ دوستانه ما به درازا کشید، حوالی ساعت دوازده شب که جعفریان با جوانمردی راهی خیابان‏ های خلوت تهرانم نکرد و خود مرا تا جنوبی ترین نقطه تهران، رساند. حالا بگذریم از سخنانی که آن شب بازگو شد، از کم توجهی ‏های فرهنگیان کشور ما که دچار خود فراموشی و هویت گریزی شده اند. همین چند هفته پیش بود که دوستی ناباورانه به من پیامک زد که فلانی، جعفریان در مصاحبه‏ ی خود گفته است «ما شاعران افغان را بیرون کردیم و تحویل اروپا دادیم» مصاحبه ‏ای که بازتاب زیادی در بین فرهنگیان افغانستان داشت. هم در بین مخالفان و هم در بین موافقان. ولی من معتقدم که این گونه سخن گفتن جعفریان در رسانه‏ ها نه از سر دلسوزی به ماست و نه از سر شهرت طلبی برای خودش. این گونه سخن گفتن او از سر درد است که بیشتر از دیگران آن درد را چشیده و به آن رسیده است. از سر دردی که سال‏هاست در پیکر فرهنگی جعفریان رخنه کرده و قابل تشخیص هم نیست. این گونه سخن گفتن جعفریان به من جرئت می ‏بخشد که بگویم و بنویسم. بنویسم که چند ماه پیش در مراسم بزرگداشت شهدای شهر بجستان با محوریت یک شهید افغانستانی دفاع مقدس در بجستان دعوت شده بودم. نتوانستم با مجوز قانونی نامه عبوری به آن شهر بروم و در مراسم شهیدی که اهالی شهر بجستان اعتقاد عجیبی به کرامت‏ هایش دارند شرکت کنم. چون شهر بجستان جزء شهرهای ممنوعه به حساب می ‏آمد و من ناگذیر شدم که کرامت شهید را آزمایش کنم. به بجستان رفتم و در مراسم شهدا شرکت کردم. بر سر مزار شهدا رفتم. با دوستان شهید صحبت کردم. بگذریم از این که مسئولان و اهالی آن شهر به خاطر همشهری بودن من با شهید رجب غلامی چقدر محبت کردند. بعد از 48 ساعت از بجستان برای مشهد مقدس در ساعت 11 شب بلیت گرفتم، آقای باغبان همرزم شهید غلامی از من پرسید به تهران می ‏روی؟ گفتم نه می‏ خواهم  مشهد مقدس بروم،  بلیت هم گرفته ‏ام. چون می‏ دانست که بی‏ قانونی کرده ‏ام، با نگرانی پرسید از این مسیر به مشهد نروید، برگردید به سبزوار و از آنجا به مشهد بروید. خندیدم و گفتم نگران من نباشید، این کار را از روی عمد کرده ‏ام، می ‏خواهم کرامت شهید رجب غلامی را امتحان کنم. کاری که سال‏ هاست محمدحسین جعفریان، انجام داده و باز هم انجام خواهد داد.

منبع خبرگزاری فارس

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

دکمه بازگشت به بالا
بستن