طلسمات، متنی حقیقیتر از تاریخ، گزارش از (شب بیست و هشتم از سلسله نشستهای نقد و بررسی ادبی شبهای کابل)
سهراب سروش
بیست و هشتمین شب از سلسله برنامههای «شبهای کابل» (عصر پنجشبنه، 8 میزان 1395) در مؤسسه شاهد با حضور شمار زیادی از فرهنگیان، هنرمندان، نویسندگان، شاعران و دانشجویان برگزار شد. این برنامه به نقد و بررسی رمان «طلسمات»، نوشته جواد خاوری اختصاص داشت. در این برنامه عمران راتب (منتقد ادبی و روزنامهنگار) با عنوان «معنای نشانهها در متن طلسمات»، اسد کوشا (مترجم و روزنامهنگار) با عنوان «طلسمات؛ رد پای تاریخ، اجتماع و اسطوره» و بتول سیدحیدری، داستاننویس و استاد دانشگاه با عنوان «جایگاه افسانه و اسطوره در رمان طلسمات» به نقد و بررسی این اثر پرداختند. همچنین بخشهایی از رمان با صدای جواد خاوری، خالق اثر نیز پخش شد.
برنامه با خوشآمدگویی شکور نظری، شاعر، روزنامهگار و مدیر دفتر خانه ادبیات افغانستان در کابل آغاز شد. نظری، ضمن اشاره به جایگاه خاوری در ادبیات معاصر افغانستان و ارزش طلسمات، به دشواریهای کار ادبی و نبود حمایتهای لازم پرداخت و اعلام داشت که برنامههای انتقادی و آموزشی خانه، با وجود محدودیتها، پس از وقفه چندماهه، همچنان ادامه خواهد یافت. او در پایان سخنانش به رونمایی دو اثر که توسط خانه ادبیات منتشر شده است، پرداخت. سپس حبیب صادقی، داستاننویس، از مدیران خانه ادبیات و دبیر برنامه شبهای کابل (و از مدیران مؤسسه شاهد) با توضیح درباره همکاریهای مؤسسه شاهد با خانه ادبیات، با خوانش پیام نویسنده رمان، برنامه را ادامه داد. جواد خاوری در پیام خود که به شب بیست و هشتم از شبهای کابل فرستاده بود، ضمن سپاسگزاری از خانه ادبیات و صاحبنظران، نگاشته بود: «ﻣﺎﺟﺮا از روزی ﺷﺮوع ﺷﺪ ﻛﻪ ﻣﻼﻳﻌﻘﻮب ﻣﺎﻛﻴﺎن مامهﺷﻤﺴـﻴﻪ را دﻳـﺪ ﻛـﻪ وﻗﺖ آبخوردن، ﺑﻪ ﺟﺎی اینﻛﻪ ﻧﻮک ﺑﺰﻧـﺪ و ﺳـﺮش را ﺑـﺎﻻ ﻛﻨـﺪ، ﻣﺜـﻞ پشک زﺑﺎن میزد… کوه میخ ناف دنیاست. بلندترین کوه عالم است. هیچکس را بر قلهاش توان رفتن نیست. آنجا طلسمات است. هرکس برود سرچرخ میشود و عقل و هوشش را از دست میدهد. مردمانی که در دامنِ کوه میخ زندگی میکنند، به خود میبالند که کوه نظرکردهای دارند. کوهی که غارهایش پر از طلا و چشمههایش پر از آب است. طلاهایش را قَریشَکدیو طلسم کرده است و آبهایش نظرکرده شاهِ کیدو است. شاهِ کیدو در برابر همه بلاها از آنها محافظت میکند: برفکوچ، خشکسالی، ترکوبی، عسکر، اوغان کوچی و حتی روسها. مردم پای کوه میخ چه خوشبخت هستند!»
در ادامه عمران راتب به عنوان اولین سخنران برنامه در جایگاه قرار گرفت. آقای راتب با بررسی «معنای نشانهها در متن طلسمات»، با این جملات سخنانش را آغاز کرد: در طلسمات ما با موارد و مسایلی گوناگونی برمیخوریم. اما به نظر میرسد که اینها در نفس خود ارزش خاصی ندارد. بنابراین من با این پرسش روبهرو بودم؛ در مورد طلسمات چه میتوان گفت؟ و این پرسش مرا کشاند به سوی این مسأله که مشخصه یا آن چیزی که این رمان را در نزد مان با متنهای دور و اطرافش متمایز میکند، چیست؟ اگر بتوانیم این تمایز را نشانهگذاری کنیم، درواقع توانستهایم وظیفه خود در برابر طلسمات را به عنوان یک خوانشگر ادا کنیم.»
آقای راتب سخنانش را با نشانهگذاری سه مورد در طلسمات پی گرفت. به باور او، آن سه مورد اتفاقاً در بخشی از رمان باهم جمع شدهاند و میتوانند سر نخی از پیسزمینه نظری کل رمان به دست ما بدهند. نشانه اول؛ اگر عشق به بلقیس را بهمثابه یک نماد در نظر بگیرید؛ ملایعقوب در جای از رمان رو به خانه نیکه ـشوهر بلقیسـ اذان میدهد. در جامعه دینی ما دو نماد بیشتر نداریم. نماد خیر و شر. در عامترین مفهوم و برداشت، زن برآشوبندهای ایمان و امنیت مرد است. لذا یک پدیده شرارتآمیز. کار ادیان در تببین ملاهای چون ملا یعقوب، تزریق و تلقین گناه است. گناه روی دیگر سکه ترس است. اما مظاهر این ترس چیست؟ یکی از مظاهر آن که در رفتار روزمره شخصیتهای داستان مشاهده میشود، این است: باید تن را خوار داشت و عشق را نابود کرد تا ترس از خدا را تحقق بخشید. اما ملایعقوب را میدانید چه کار میکند؟ او خانه نیکه را قبله آمال خود قرار داده است. بیان شدت و آشوبندهگی عشق با چنین شیوهیی در جامعه جزمگرای افغانستان. این است آن جسارت که طلسمات مرتکب شده است. این همان حرف اساسی است که طلسمات قادر شده آن را بزند. این کار کمی نیست. یک نوع خطرکردن است و تخریب بنیاد یک نگاه نسبت به باورهای حد گذارانه به خود، به زن، به تن و نیازهای تن و زن…
نشانه دوم به باور آقای راتب، کارکرد بلقیس در رمان است؛ این کارکرد نیز درواقع یک استعاره است. استعارهیی از نیازها، اشتیاقها و محرومیتها: «نیکه وقتی از احساس او درباره عشق دیگران پرسید، او بدون پردهپوشی گفت: به عشق همه احترام میگذارد.» این همان سرکشی و تابوزدایی است که بلقیس آن را میخواهد و به کار میبندد. بلقیس نمادی از رهایی است. سیمای تمامعیاری از اغواگری و بازتولید آزادی برای خود و رابطه دیگران نسبت به خود.» به باور آقای راتب، نشانه سوم نیز در پی این دو نشانه پدیدار میشود: «بلقیس یک اِغواگر است. اغواگری اما کارکردی دوسویه دارد. در کنار اینکه اغوا شونده را از خودش بیرون میکند، از جانب دیگر خودش نیز در این بازی اغوا گم میشود. در یک بازی بیپایان از مرگ و زندگی گیر میکند… در بازی زندگی نیکه و بلقیس، نزاعش بر سر مرگ و زندگی است. چرا؟ چون او یک زن است. در این جامعه و این باورهای متصلب و جزمی، نوع خاصی از بازی زندگی را برای او در نظر گرفته که حق ندارد پا را از آن فراتر بگذارد. او در عین اغواگری، این را نمیداند؛ اما در کمال ناآگاهی از وضعیت زنبودن خود، زیانهای آن را متحمل میشود و این همان نشانه سومی است.»
سخن نهایی راتب: اگر این سه نشانه؛ یعنی استفاده شخصیگرایانه متولیان دین از باورهای عام اما ناتوانیشان در برابر عشق بهمثابه یک نیاز اساسی، کارکرد و نقش زن در بازی زندگی و بایدها و نبایدها و قاعدههایی که او باید جداً آنها را مراعات کند و سوم خطرات همارگییی را که یک زن اینجا با خود حمل میکند و دیدگاه نسبت به زن، خواستها و نیازهای او و هویت مردمحور زن در این رمان و اعتراضی را که نویسنده در برابر این سه واقعیت مطرح کرده در نظر نگیریم، دیگر مورد خاص و متفاوتی در رمان طلسمات مشاهده نمیشود.
اسد کوشا، دومین سخنران خیلی زود سر اصل مطلب رفت. از نظر او، توجه به کارهای پژوهی جواد خاوری ما را به فهم رمان طلسمات بیشتر کمک میکند: «همینطور که در حوزه فولک، خاوری بیشتر با تاریخ، افسانه و اسطوره درگیر است، تأثیرگذاری این کارهای پژوهشی را میتوانم در کارهای خلاقه و ادبی او نیز ببینیم. رمان طلسمان از این نظر بر سهمحور استوار است: تاریخ، اجتماع و اسطوره. اینها محورهایی است که در کل به طلسمات شکل میدهد. در ابتدا این رمان، یک رمان تاریخی است. در حقیقت امر، خاوری در کسوت یک تاریخنگار ظاهر میشود که روایتهای تاریخی جامعه ما را موبهمو و جزبهجز روایت میکند. از این چشمانداز، «طلسمات، متنی است حقیقیتر از تاریخ.»
به باور کوشا، «هرگاه بخواهیم واقعیتهای واقعی و حقیقی عینی جامعه افغانستان را بهطور کل و جامعه هزاره را بهطور خاص، بشناسیم، باید به طلسمات رجوع کنیم؛ چون تاریخ رسمی در برابر تاریخ مردم نوشته شده است. متأسفانه فهم ما از تاریخ بیشتر استوار است بر تاریخ رسمی که در آن مردم، ملایعقوب، بلقیس و دیگران اصلاً دیده نمیشود.» او افزود: «سویه دیگر طلسمات، اجتماع است. این رمان همچنان که یک رمان تاریخی است، یک رمان اجتماعی نیز است. خاوری در طلسمات مناسبات اجتماعی را به شکل خیلی خوب توضیح داده است. از نظر کوشا این مناسبات به این دو دسته قابل تقسیم است: مناسبات اجتماعی جامعه هزاره با حکومت مرکزی یا با قدرت یک طرف و توضیح مناسبات اجتماعی در درون جامعه هزاره از طرف دیگر. وقتی عسکر حکومت به میان مردم میآید، نفسها در سینه حبس میشود و با رسیدن عسکر حکومت، موها در اندامها راست میشود و عسکر یکراست به قول خاوری «جاگه دختر بوی» میخواهد. این دقیقاً توضیح مناسبات جامعه هزاره با قدرت است. مناسبتی که مبتنی بر یک نوع ترس و تنبیه است. سویه دیگر اجتماعی رمان، توضیح مناسبات درون جامعه هزاره است. وضعیت زن، سلطه مرد، سلطه دین، سلطه ارباب و نقش دستگاه سلطه بر رفتار اجتماعی انسانها. آدمها در موقعیتهای حساس به جای اینکه متوسل شود به عقل خویش، متوسل میشود به فالگیری و… از سوی دیگر خاوری در این اثر در کسوت مردمشناسی ظاهر شده است که منبع کار او قصههای عامیانه و اسطورههاست. کار او نشان میدهد که اسطورهها چه تأثیری دارد بر زندگی…
آخِرین منتقد، خانم بتول سیدحیدری بود. سیدحیدری که «جایگاه افسانه و اسطوره در رمان طلسمات» را بررسی میکرد. وی ابتدا با پرداختن به معنای لغوی عنوان اثر (طلسمات) گفت: «طلسم، در فرهنگ لغت به معنای نوشتهای از واژگان، اشکال و جداول است و در معنای لفظی نیز، تسلطیافتن… و ناگفته نماند که طلسمکردن یا نوشتن با دعانوشتن فرق میکند.» به باور او این نام (طلسمات) با توجه به درونمایه و شیوه پرداخت اثر، آگاهانه و بهجا انتخاب شده است. به باور خانم سید حیدری، حتا «کوه میخ» که دامنههای آن وسیعتر از وقایع و رویدادهای داستان است، کوهی افسانهای است. خانم سیدحیدری ادامه داد: «در رمان طلسمات خواننده با فزونی نشانههای افسانهای بیشتر مواجه میشود تا حضور نمادهای اساطیری. هرچند خاوری در این اثرخود با توانمندی خیرهکنندهای توانسته قابلیت خود را در بهکارگیری اصولی این نمادها و نشانهها چه اسطورهای چه افسانهای نشان دهد.
از نظر خانم سیدحیدری ما در سراسر رمان، تنها یک اسطوره داریم و آن ملایعقوب است، بقیه یا واقعیت رئالیستیک است یا افسانه و افزود: «شخصیت ملایعقوب، پیرخردمند، تنها نماد اسطورهای در رمان طلسمات است که مفهوم «بازتولد» را در این رمان میرساند؛ مانند قهرمان اسطورههای زیاد دیگر، مرگ ندارد و هربار، چون اطفال، دندانهای تازه درمیآورد، همچنان به زندگی چندینساله خود ادامه میدهد، جایگاه خود را در میان مردم روستا حفظ میکند و از محوریتهای اصلی روستا به شمار میآید.»
در پایان
آقای شکور نظری، مدیر دفتر خانه ادبیات افغانستان در کابل، با این بیان که، شب بیست و نهم نیز تا دو ماه دیگر برگزار خواهد شد، افزود: دفتر خانه ادبیات افغانستان در کابل، در نظر دارد بهزودی سلسلهبرنامههایی چون شبهای کابل، کتاب ماه، کارگاههای آموزشی و نشستهای هفتگی نقد و خوانش داستان و شعر را از سر گیرد. آقای نظری به سخنانش چنین پایان: «با توجه به نیاز ما به نیروی باانگیزه و جوان، آقای سهراب سروش، داستاننویس جوان و برنده مقام اول داستان «هشتمین جشنواره قند پارسی» را به عنوان مدیر اجرایی خانه ادبیات افغانستان در کابل معرفی میکنم.»
یادآوری میشود که این برنامه توسط خانه ادبیات افغانستان با همکاری مؤسسه شاهد، انتشارات تاک، خانه فرهنگ افغانستان و مؤسسه تعاون افغانستان، برگزار شد.
پایان
باسلام وعرض ارادت وآرزوی موفقیت برای دست اندرکاران خانه ادبیات اخصا جناب نظری عزیز نقد طلسمات ازدید یک خانم خوب بود ولی طلسمات بیشتر واقعیات زندگی تاریخی زنان را بیان ودر بیشتر جاهازیاده روی کرده دررابطه روابط زنان با مردان.