صادق دهقان در دهمین سالکوچ منوچهر آتشی در بوشهر: شعر منوچهر آتشی شعری نخبهگرا و اندیشیده است
روابط عمومی خانه ادبیات افغانستان: مدیر خانه ادبیات افغانستان که مهمان ویژه دهمین سالیاد منوچهر آتشی در بوشهر بود، در سخنان خود از پیوند شعر نو افغانستان و ایران با نگاهی به شعر و اندیشه منوچهر آتشی یاد کرد.
همایش گرامیداشت دهمین سالکوچ منوچهر آتشی، شاعر نوگرای زبان فارسی، پنجشنبه، 26 آذر (قوس) 1394 با حضور شاعران و نویسندگان و دوستداران شعر آتشی در جوار آرامگاه وی در شهر بوشهر برگزار شد. این آیین که با پایان پروژه ساخت آرامگاه این شاعر در محله امامزاده عبدالمهیمن بوشهر و همجوار قبر شیخ حسین چاهکوتاهی از مبارزان جنوب همزمان بود، شعرخوانی، سخنرانی، اجرای موسیقی و نمایش خیابانی را در بر میگرفت.
در این نشست که گردانندگی آن بر دوش نبی دهقانی، یکی از فعالان فرهنگی شهر بود، شاعرانی از بوشهر و شهرهای همجوار شعر خواندند. بانو آناهیتا مظفری، معاون فرهنگی اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی بوشهر و شعله آتشی، یادگار شاعر نیز با خوشآمدگویی به مهمانان از تلاشهایی گفتند که برای آمادهسازی مجتمع چند منظوره مربوط به آرامگاه آتشی و برپایی این همایش صورت گرفت. دکتر صادق دهقان، شاعر و پژوهشگر و علی قنبری، شاعر و مترجم هم دو سخنرانی بودند که درباره پیوند شعر نو افغانستان و ایران و ویژگیهای شعر آتشی سخن گفتند.
دکتر صادق دهقان، مدیر خانه ادبیات افغانستان پس از بیان پیشینهای از جریان شعر نو در افغانستان، به پیوند کلی و شباهت میان درونمایه آثار دو شاعر افغانستانی، واصف باختری و قهار عاصی با منوچهر آتشی پرداخت. وی در آغاز سخنانش، پیوندهای فرهنگی میان دو کشور را یادآور شد و گفت: «پیوندهای میان اهل فرهنگ، هنر و ادب افغانستان با ایران تا پیش از کودتای کمونیستی افغانستان و انقلاب ایران در سال 1357 برقرار بود و بزرگان هر دو کشور در برنامههای مربوط به نکوداشت مقام فردوسی توسی، حافظ و سعدی شیرازی یا مولوی بلخی، ناصر خسرو بلخی، سنایی غزنوی و خواجه عبدالله هروی که در شهرهای دو کشور برگزار میشد، شرکت میکردند. با تحولات سیاسی و اجتماعی که در دو کشور روی داد، این حلقه پیوند گسست و پیآمد نامبارک آن در بیخبر ماندن اهل فرهنگ ایران از سرنوشت همصنفان خود در افغانستان رخ نمود. هرچند ظهور نسل شاعران و نویسندگان مهاجر افغانستانی در ایران دیگربار توجه اهل فرهنگ و ادب ایران را به تحولات ادبی افغانستان جلب کرد، ولی همچنان کمرنگ مانده است. این در حالی است که همزبانان افغانستانی شما هرگز از جریان تحولات ادبی ایران غافل نبودند و نیستند. در دوره پادشاهی، مطبوعات و کتابهای ادبی شاعران و نویسندگان ایران، آزادانه و در دوره حکومت کمونیستی، به صورت پنهانی، به دست اهل قلم کشور ما میرسید. امیدوارم برگزاری چنین برنامههایی سبب شود دلسوزان این فرهنگ مشترک برای تقویت این رشتههای پیوند، بیش از این بکوشند».
دهقان با بیان اصول آموزههای نیما یوشیج درباره شعر نو، سابقه پیدایش و گسترش جریان شعر نو، نیمایی، آزاد و سپید افغانستان را در درون افغانستان و در دنیای مهاجرت در ایران و غرب توضیح داد و از خلیلالله خلیلی، شاعر سنتیسرا به عنوان نخستین فردی نام برد که در شعر نیمایی طبعآزمایی زودگذر داشت. وی در توصیف دوره آغازین نوسرایی در افغانستان گفت: «یوسف آیینه، واصف باختری، سلیمان لایق، اسدالله حبیب، بارق شفیعی، رفعت حسینی و رازق رویین، نخستین شاعران نوگرا بودند که از دهه چهل (دهه دموکراسی) به بعد ظهور کردند. در اواخر دهه پنجاه و اوایل دهه شصت، با تصفیه حساب عقیدتی کمونیستها، گروهی از اهل قلم که همفکر آنان بودند، بر صدر نشستند و حتا در کابینه جای گرفتند (مانند: سلیمان لایق، اسدالله حبیب، بارق شفیعی و دستگیر پنجشیری) و شاعرانی مانند: واصف باختری، پرتو نادری و صبورالله سیاهسنگ به زندان افتادند. با تأسیس انجمن نویسندگان افغانستان و باز شدن فضای سیاسی، چهرههایی جوانتر مثل عبدالله نایبی، قهار عاصی، پرتو نادری، افسر رهبین، لیلا صراحت روشنی، ثریا واحدی، حمیرا نکهت، لطیف ناظمی، خالده فروغ، لطیف پدرام و سمیع حامد به میدان آمدند».
این شاعر و منتقد افغانستانی درباره نوسرایی در میان اهل ادب افغانستانی مهاجر در ایران نیز چنین گفت: «در دهه شصت، شاعران در شعر مهاجرت افغانستان در ایران که دوره اول آن، بیشتر به ادبیات پایداری موسوم است، به شعر نو توجه زیادی نداشتند و تنها سعادتملوک تابش شعر نو میسرود. شعر مهاجرت و پایداری، بازتابدهنده دوره پر فراز و نشیبی از تاریخ افغانستان است. در دهه هفتاد، محمدشریف سعیدی، محمدسرور تقوی، ابوطالب مظفری و شکریه عرفانی در کنار شعر سنتی به شعر نو روی خوش نشان دادند. تنها از دهه هشتاد به بعد بود که با حضور شاعران جوان که بیشتر به شعر نو و سپید توجه نشان دادند، بسیاری از نارساییهای موجود در شعر نو مهاجرت برطرف یا کم شد».
به گفته دهقان، واصف باختری چون جدّیترین و حرفهایترین برخورد را با شعر نو داشته و پیشگام جریان شعر نو در ادبیات معاصر افغانستان است، در تاریخ ادبیات کشور اهمیت دارد. وی در این زمینه افزود: «واصف باختری، شاعر، نویسنده، مترجم و اهل حکمت و فلسفه است. به همین دلیل، شعرش، اندیشهمحور و خردگراست. روح حماسی و تاریخی را هم در شعرهایش میتوان دید. او زبانی پخته، سالم و استوار دارد که هم قواعد شکلی شعر نیمایی و هم نمادگرایی خاص نیما را رعایت میکند. به همین دلیل، شعر واصف را میتوان آیینه تمامنمای شعر نو افغانستان دانست».
مدیر خانه ادبیات افغانستان در بخش دیگری از سخنانش که به قهار عاصی اختصاص داشت، به اثرپذیری اولیه وی از واصف باختری اشاره کرد و گفت: «عاصی، تصویرگر جهان عینی و ملموس ماست و منش شاعرانه در او به چشم میخورد. او بر خلاف واصف، قواعد نیمایی را چندان رعایت نمیکند و زبان شعرش به زبان گفتار نزدیک میشود. وی مؤلفههای بومی و محلی را در شعرش میگنجاند».
دهقان درباره شعر آتشی نیز چنین گفت: «شعر منوچهر آتشی، شعر اجتماعی اندیشهمحور و خردگراست. شاعر به دادخواهی و آزادیخواهی میاندیشد. روح ناآرام و سرکش آتشی که همیشه با شعر و در شعر زیست، نماد راستین اعتراض و عصیانگری بود. همچنین بومیگرایی او، چشمانداز شاعریاش را محدود نمیکرد، بلکه از ابزار زبانی و محیطی برای پیامرسانی در مسیر آرمانهای انسانیاش بهره میبرد. تلاش او نیز در این زمینه برای حفظ هویت و اصالت انسانها و جامعه است، نه اینکه بر آتش تعصب قومها، رنگها و زبانها بدمد. به طور کلی، این ویژگیهایی که بیان شد، شاخصهایی مهجور نیستند، بلکه جهانیاند؛ چون از روح انسانگرا و انساندوست شاعر ریشه میگیرند. همانگونه که خود شاعر گفته بود، او از درون جهان عبور کرده و درک ژرفی از «انسان و جهان» به دست آورده بود. شعر منوچهر آتشی چون شعری نخبهگرا و اندیشیده است، مخاطب برای خواندن آن هم باید ذهنی اندیشهورز داشته باشد. زبان شعر آتشی، زبان بسیار روان و استوار است. جلوههای زندگی بومی، پاکیزگی روستایی و بیآلایشی مردمای عادی را نمایش میدهد. روح آزاده و سرکش حماسی نیز در شعرهایش موج میزند».
دهقان در پایان سخنانش، از خاطره دیدارهایش با منوچهر آتشی یاد کرد و با یادآوری حضور این شاعر در داوری دو دوره از جشنواره قند پارسی، شعری را برای حاضران خواند که زندهیاد آتشی برای همدردی با مردم افغانستان سروده بود.
منوچهر آتشی، شاعر و مترجم معاصر، دوم مهر 1310 در دهرود بوشکان از توابع شهرستان دشتستان استان بوشهر چشم به جهان گشود. در سال 1339 به دانشسرای عالی تهران رفت و پس از دریافت کارشناسی در رشته زبان و ادبیات انگلیسی، در دبیرستانهای قزوین به عنوان دبیر مشغول به کار شد. وی در پایان سالهای دبیری به عنوان ویراستار در انتشارات سازمان رادیو و تلویزیون به کار مشغول شد و در سال 1359، بازنشسته شد و به بوشهر بازگشت. از سال 1333 انتشار شعرهایش را شروع کرد و نخستین مجموعه شعر او با عنوان «آهنگ دیگر» در سال 1339 در تهران چاپ شد. در دهههای 40 تا 60 به سبک نیمایی شعر میسرود و در دو دهه آخر عمرش به شعر سپید روی آورد. آتشی در 29 آبان 1384 بر اثر ایست قلبی در 74 سالگی در بیمارستان سینای تهران درگذشت و در محله امامزاده عبدالمهیمن بوشهر به خاک سپرده شد.
آهنگ دیگر 1338، آواز خاک 1346، دیدار در فلق 1348، بر انتهای آغاز 1350، گزینه اشعار 1365، وصف گل سوری 1370، گندم و گیلاس 1371، زیباتر از شکل قدیم جهان 1376، چه تلخ است این سیب 1378، خلیج و خزر 1380، باران برگ زورق: دفتر غزلها 1380، اتفاق آخر 1380، حادثه در بامداد 1380، ریشههای شب 1384 و غزل غزلهای سورنا 1384 از جمله آثار آتشی است.
عکسها از: محمدرضا صابری و علی جهانآرا