ستارهای بدرخشید و ماه مجلس شد
حافظ شیرازی
ستارهای بدرخشید و ماه مجلس شد
دل رمیده ما را انیس و مونس شد
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه، مسئلهآموز صد مدرّس شد
به بوی او، دل بیمار عاشقان چو صبا
فدای عارض نسرین و چشم نرگس شد
به صدر مصطبهام مینشاند اکنون دوست
گدای شهر نگه کن که میر مجلس شد
طربسرای محبت کنون شود معمور
که طاق ابروی یار مَنَش، مهندس شد
لب از ترشح می پاک کن برای خدا
که خاطرم به هزاران گنه موسوس شد
کرشمه تو، شرابی به عارفان پیمود
که علم بیخبر افتاد و عقل بیحس شد
چو زر، عزیز وجود است شعر من، آری
قبول دولتیان، کیمیای این مس شد
خیال آب خضر بست و جام کیخسرو
به جرعهنوشی سلطان ابوالفوارس شد
ز راه میکده، یاران عنان بگردانید
چرا که حافظ از این راه برفت و مفلس شد
درود فراوان بر شما
سپاس بی کران دارم که مرا یاد می کنید.
برای من پیام می فرستید در این دنیایی که آدم ها یادشان می رود به هم سلام کنند تا روزی که دیگر نیستند و مجال سلام کردن از دست رفته است و قابل جبران نیست. شاد زیید.
مایلم گه گداری شعری از من مورد نقد شاعران افغان قرار گیرد. البته این در حالی است که من در اهواز زندگی می کنم اما نقدهایتان را می توانم در همین آدرس ببینم. در صورت امکان، سپاس مندتان می شوم.
دوست گرامی، از توجه شما سپاس. با توجه به امکانات اینترنتی موجود می توان در اندازه ای که توانایی مان باشد، در خدمت شما باشیم. دوری جغرافیایی نمی توند دل های ما را دور کند.
این شعر هم چاپ شده و هم در جلسات نقد شده اما مابلم نظر کارشناسی تان را مطالعه نماین. شاد زیید.
سلام بر واژه
بر صبح شعرگاهی،
نور کوچک
پیوست می شود به
گل ها.
واژگان بالا می آیند .
درد جانکاه
شادمانه است،
در زهدان شعر
رونوشت می کنم
من شیفته بوده ام
سالیان متمادی
به فلان بن فلان بن فلان
این شعر هم چاپ شده و هم در جلسات نقد شده اما مایلم نظر کارشناسی تان را مطالعه نمایم. شاد زیید.
سلام بر واژه
بر صبح شعرگاهی،
نور کوچک
پیوست می شود به
گل ها.
واژگان بالا می آیند .
درد جانکاه
شادمانه است،
در زهدان شعر
رونوشت می کنم
من شیفته بوده ام
سالیان متمادی
به فلان بن فلان بن فلان