منظومه آوارگی «تکوین» رصد شد
روابط عمومی خانه ادبیات افغانستان: «رصد منظومه آوارگی»، نشست ویژه خانه ادبیات افغانستان در دفتر اصفهان بود که پنجشنبه، دهم دی 1394 در خانه هنرمندان این شهر برگزار شد و به نقد و بررسی منظومه «تکوین» سروده ضیا قاسمی اختصاص داشت.
در آغاز نشست «رصد منظومه آوارگی»، حاضران شرکتکننده، قسمتهایی از این منظومه شعر را خواندند. آنگاه در ابتدا، باران صادقی از زندگی قاسمی گفت: «جنگ، او را از بهسود به تهران کشاند و «تکوین»، زندگی بهسود تا تهرانِ شاعر است. قاسمی متولد 1354 در بهسود است که اولین مجموعه شعر خود را در سال 1380 (نیستان) و سپس مجموعه شعر «باغهای معلق انگور» را در سال 1385 (سوره مهر) و «تکوین» را در سال 1389 (تاک) منتشر کرد. قاسمی در سال 1382 با جمعی از دوستانش، خانه ادبیات افغانستان را تأسیس کردند و نخستین مدیر خانه ادبیات افغانستان به شمار میرود. یکی از دستاوردهای مهم خانه ادبیات افغانستان، جشنواره قند پارسی است که وی سه دوره، دبیر آن بود و هشتمین دوره این جشنواره به زودی برگزار خواهد شد».
در ادامه برنامه، نوبت به استاد حسین مزاجی رسید. حضور استاد مزاجی با وجود کهولت و کسالت، گرمای دیگری به این نشست داده بود. ایشان ابتدا از شجاعت شاعر گفت و همین که شاعر شهامت نوشتن شعری بلند را داشته است، چیز کمی نیست و جای تحسین دارد. سپس بیان کرد که متأسفانه این اثر ضعفهایی دارد، از آن جمله که شعر بلند باید ساختار و استخوانبندی محکمی داشته باشد. سپس هنگام تقطیعها باید دارای پیوند و مفصلسازی باشد. مزاجی در ادامه سخنانش افزود: «آوردن برخی از کلمات یا مفاهیم آن قدر در این اثر تکرار میشود که گاهی متأسفانه معنای واقعی آن کلمه یا مفهوم، عور و بی خاصیت میشود. زمانی شعر گفته میشود که در دیگر مدیومهای هنری نتوان گفت، ولی در این اثر، مطالبی گفته میشود که به راحتی میتوان در دیگر مدیومها نیز گفت. مثلا موضوع جنگ را یک موسیقیدان یا مجسمهساز چگونه نشان میدهد و شاعر چگونه باید نشان دهد یا یک روزنامهنگار چگونه نشان میدهد؟» حسین مزاجی در پایان سخنانش تأکید کرد که کار شاعر در گفتن مطالبی نیست که یک سیاستمدار یا خبرنگار میگوید، بلکه کار شاعر فقط شعر گفتن است.
سپس نوبت به رسول سیمیا رسید. وی گفت: «من شعر بلند «تکوین» را دوست دارم و در طی این سه یا چهار سال که کتاب «تکوین» را در اختیار دارم، نمیگویم با این کتاب زندگی کردهام، بلکه همواره رسوباتی از این کتاب را در ذهن یا زبان داشتهام. از این رو، مواجهه با نقد این کتاب برایم سخت است؛ چون دوستش دارم هر چند از نظر فنی میتوان ایرادهایی به آن وارد کرد. عنوان صحبتم، «در ستایش تکوین» است. البته اگر روزی ضیا قاسمی را از نزدیک دیدم، عیبها را درِگوشی به او خواهم گفت. شاعر در این اثر سعی بر «چه گفتن» دارد تا سعی در «چگونه گفتن». من هم سراغ محتوا میروم و با صورت کاری ندارم، هر چند من هم شبیه دیگران اعتقاد دارم که صورت و محتوا و معنی از هم جدا نیست».
سیمیا سخنانش را با گشودن سه پنجره آغاز کرد و گفت: «پنجره اول، اسطوره نارسیس است. نارسیس، فردی اسطورهای است که الهه زیبایی بود و حتی به پدر و مادرش گفته شده بود او نخواهد مرد مگر آنکه تصویر خودش را ببیند. از قضا، نارسیس، تصویر خود را در آب رودخانه میبیند و آن قدر محو تصویر خودش میشود که در رودخانه غرق میشود و سرانجام به جای او، گل نرگس میروید. او خودش را میبیند و میمیرد.
پنجره دوم: چرا مردم امروز عکس سلفی میگیرند؟ چرا آن را به اشتراک میگذارند؟ مگر نه اینکه ما بارها خودمان را دیدهایم؟ دلیل این کار، تفاوتها، خودشیفتگی، عقده بنیامینیسم، بازآفرینی و تولد دوباره، پیدا کردن سؤالها و پیدا کردن خود واقعی ماست. ما اینجا سراغ بازآفرینی و تولد دوباره میرویم و با موارد قبلی کاری نداریم. ما خود را دوباره به دنیا میآوریم تا به سؤالهای بیشمار پاسخ دهیم. در پنجره سوم، «من»های مختلف وجود دارند: اولین «من» که واقعا وجود دارم؛ دومین «من» آن گونه که خودم تصور میکنم (تصوری که از خودم دارم)؛ سومین «من» آن گونه که دیگران تصور میکنند؛ چهارمین «من» آن گونه که تصور میکنم دیگران تصور میکنند؛ پنجمین «من» آن گونه تصور میکنم که دیگران تصور میکنند و وانمود میکنم آن گونه باشم. ما بیشتر با تصوری که دیگران از ما دارند، زندگی میکنیم؛ یعنی با یک خود دروغین سر و کار داریم، اما عموما میکوشیم خود واقعی را پیدا کنیم. پس خود واقعی ما گم شده است».
این منتقد ادبی در ادامه سخنانش، بحث یادشده را به «تکوین» پیوند داد و گفت: «تکوین، پیدا کردن خود واقعی است از میان خروارها سؤال با رنگها و جلاهای متعدد. تکوین یک عکس سلفی بزرگ است که روی کاغذ و با کلمات گرفته شده و ژستها و فیگورهای ما با نحوه فکر کردن و خنده و عبوس بودنها به نمایش گذاشته شده است. تکوین، بازآفرینی دوباره و یک تولد دوباره است. به همین علت، به شدت، فضاهای عاطفی وارد میشود و با آنکه بسیاری از فضاها برای یک افغانستانی، کلیشهای است، اما باز شیرین است؛ چون یک تولد دوباره و بازآفرینی است برای کشف خود و پیدا کردن هویت.
تکوین یک عکس سلفی بزرگ است. نارسیس است. ما خودمان را میبینیم و غرق میشویم و میمیریم و باز چون گل نرگس میروییم. ما سالها میان جمع بودهایم، ولی تنها بودهایم. ما خودمان را در تکوین میبینیم و احساس لذت میکنیم. حال شکاف و درد چیست؟ این پیام شاعر است. پیام شاعر، درد، شکاف، بیماریها و رنجهاست. در تکوین، مخاطب دچار کاتارسیس (پالایش روانی) میشود. ما دچار تخلیه روانی میشویم.
تکوین با بسته شدن پنجرهها و آویختن پردهها شروع میشود؛ یعنی تنها منافذ و کانالهایی که میتوان با محیط بیرون تماس داشت، قطع میشود و فضایی بسته و نوعی تنهایی فردی یا تنهایی جمعی شکل میگیرد. تکوین با تنهایی فردی یا تنهایی جمعی شروع میشود. (از عناصر داستان وام گرفته میشود، اما به صورتی شاعرانه)».
سیمیا در بخش دیگری از سخنانش، به نقش روایت و دیالوگ در پیشبرد منظومه تکوین اشاره کرد و گفت: «روایت، عنصر کلیدی این شعر است و تمام بار روایت بر شانه دیالوگها میافتد؛ دیالوگهایی که بیشتر حدیث نفس و ذهنی هستند. دیالوگهایی که منطق شاعرانه دارند و در خدمت شعر است. زاویه دیدها عموما تغییر میکند. سوم شخص محدود گاهی اول شخص و حتا گاهی سوم شخص جمع میشود. با این همه، محتوا را حمل میکند، مثل جنگ، آوارگی، عشق و مرگ. همان طور که میدانید، زاویه دید اول شخص قابل اعتماد نیست، اما حضور جن و دیالوگهایش به خوبی این ضعف را پوشش دادهاند».
این شاعر و داستاننویس درباره استفاده شاعر «تکوین» از نمادها گفت: «اول: مخاطب راوی، جن است (خاکستری، کوتاه، پوشیده از مو). جن کیست؛ ناخودآگاه شاعر، یک روح یا یک جن واقعی؟ یک اجتماع ماورایی یا جنزده، تاریخ یا باورهای ماورایی و غیر ماورایی شاعر یا خیال شاعر. دوم: استفاده از آیینها (مردم به شدت عاطفی هستند، به شدت اهل طبیعت و به دور از جهان صنعتی امروزی)، مانند: «خواندن کلاغی هنگام غروب میگفت: مرگی در راه است». سوم: خلق شخصیت و خلق اجتماع و ویژگیهای مردم نگاه یا باورهای عامیانه و برگرفته شده از طبیعت است. چهارم: گیلگمش، اسطوره جاودانگی است. او دو سوم بدنش ماورایی است و سپس به مرگ تسلیم میشود. شاعر به دنبال جاودانگی است، اما آوارگی و مرگ در تعقیبش هستند.
باید دانست کاربرد نمادها در راستای تم اثر هستند. مثلا برج بابل نماد دسته جمعی بودن و یکصدایی است، اما جامعه ما میل به تکه تکه شدن دارد و آوردن محمد بابر که بنا بر وصیت خود او، بعد از مرگ درکابل دفن شود، نشانه آوارگی و بازگشت به وطن است».
رسول سیمیا در بحث دیالوگ هم افزود: «گفته شد که در هر فصل، دیالوگ هست که میتوان گفت دیالوگ نیست، بلکه مونولوگ و حدیث نفس است و ذهنی است. در پایان هر فصل (به جز یکی یا دو فصل)، خطابهای شروع میشود با «آقایان!» اول: اگر آقایان موجود در محیط شعر مخاطب است، چرا در برخی از صفحات، شریک فعل است و دیالوگها با ضمیر اول شخص جمع میآید؟ دوم: اگر جمعی است که در ذهن شاعر است، چرا هویت ندارد؟ چرا در هالهاند و در فضایی مهآلود دیده میشود؟ سوم: یا آقایان، «من»های متعدد راوی است؟ آری، او به دنبال خود واقعی است و هر بار، یکی از «من»ها و یکی از شخصیتهای راوی سخن میگوید. چهارم: چرا آقایان؟ زنان در پستو هستند و در کوچههای فرعیاند، شبیه جامعه واقعی کشورمان که نشانه جامعه مردسالار است. درباره عشق و سخن گفتن از عشق اصیل و توصیف یک معشوق نیز باید گفت که این گفته راست است که این روزها، این سرزمین، آفریقای گرسنگان جنسی میشود. این روزها، این سرزمین از عشق و معشوق تهی شده. روابط عاشقانه کجا رفته است؟ شبیه باورها و آیینهای سنتی ما، عشق نیز به تاراج رفته است».
سیمیا درباره تاریخنگاری شفاهی نیز افزود: «تاریخ شفاهی با داشتن رویکرد اجتماعی و به سراغ داشتهها و آیینها و عقاید مردم کوچه و بازار و در نهایت، جامعه خویش میرود و خلأ تاریخنگاری را پر می کند. «تاریخ را فاتحان مینویسند». «تکوین»، تاریخنگار و مردمنگار هست، اما نه برای زبان یا گویش یا لهجهها یا جغرافیا آن طور که باید باشد. «تکوین»، یک تذکرهنویسی است، اما متأسفانه نه آن قدر شخصی است و نه آن قدر اجتماعی و نه آن قدر فردی. نه آن قدر بومی است و نه آن قدر جهانی. چیزی شبیه زندگی واقعی ما افغانستانیهاست. مردم تنهایند و کمتر گفتوگو میکنند. سهم گفتوگو در جامعه ما چه قدر است؟»
این منتقد در پایان سخنان خود گفت: «چه قدر خوب بود اگر «تکوین» این ویژگیها را داشت: اول: حذف راوی از ابتدا و انتها؛ دوم: کاربرد زبان در هر فصل، مکان یا زمان مناسب به جای زبان شکسته و گفتار یا گویش خاص یا لهجه خاص؛ سوم: شخصیتپردازی از طریق دیالوگ؛ چهارم: استفاده کمتر از ضمیرها به ویژه در مورد جن که در برخی از جاها اول شخص جمع میشد؛ پنجم: اجرا در شعر تا گفتن؛ ششم: پرداختهای قویتر به ویژه در فصول میانی که اگر کسی زندگی مؤلف را نداند، برایش گنگ میشود، نگاهی جهانیتر و پرداخت اثر به لحاظ مضمون و تغییر زمان و مکان و فصلها؛ هفتم: تاریخنگاری درست برای مکان و زمانی خاص؛ هشتم: سطربندی و حفظ ریتم در یک فصل؛ نهم: باورپذیر کردن تقطیع زمان؛ دهم: شعر گفتن تا فلسفیدن با حضور آقایان در شعر».
در پایان این نشست، شاعران حاضر مانند: مریم یعقوبی، جمیله صادقی، علیاکبر علیزاده، رضا آقاجانی، رسول سیمیا، زهرا حسینی و محمدمهدی احمدی شعر خواندند و حسین مزاجی در مورد برخی از آثار سخن گفت.