فرهنگ مشترک ایران و افغانستان با «خون شریکی» شهیدان دو کشور تقویت شده است

در مراسم نمایش «مأموریت خدا» ساخته محمدسرور رجایی بیان شد:
فرهنگ مشترک ایران و افغانستان با «خون شریکی» شهیدان دو کشور تقویت شده است

روابط عمومی خانه ادبیات افغانستان: «مأموریت خدا»، فیلم مستند محمدسرور رجایی با حضور شماری از اهل فرهنگ و هنر افغانستان و ایران، 22 میزن (مهر) 1392 در تالار عمار تهران به نمایش در آمد.

فیلم مستند «مأموریت خدا»، روایتی از سفر شهید ایرانی جهاد اسلامی افغانستان، احمدرضا سعیدی است که در تابستان 1359 پیش از آغاز جنگ تحمیلی عراق بر ایران، با هدف صدور انقلاب اسلامی با گروهی از مجاهدان افغانستان، عازم این کشور شد. وی در یکی از نبردهای مجاهدان در برابر نیروهای روسی به شهادت رسید و آرام‌گاهش در یکی از روستاهای دورافتادۀ بهسود به زیارت‌گاه اهالی آن دیار بدل شده است.
احمدرضا سعیدی در سال 1341 در خیابانی که امروز به نام «ثارالله»‏ معروف است، در نزدیکی میدان امام حسین(ع) در تهران به دنیا آمد. او با جمعی از هم‌سالان و دوستان خود، پیش از انقلاب، با محوریت مسجد محل زندگی‏شان به فعالیت‌های انقلابی می‌پرداخت و پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، در ماجرای کردستان نیز با شهید چمران دیدار مفصلی داشت.
احمدرضا سعیدی، وقتی در تابستان سال 1359 وارد افغانستان ‌شد، مستقیم به مرکز افغانستان و ولایت میدان رفت. وی صدها کیلومتر در داخل افغانستان با پای پیاده حرکت کرد تا به خط مقدم مبارزه با روس‌ها در سنگر میدان‏شهر رسید. بعد از مدتی مبارزه، فرمانده جبهه متوجه توان‌مندی‌های رزمی و نظامی سعدی شد و از او برای آموزش نظامی بیشتر به مجاهدان حاضر در آن منطقه دعوت به همکاری کرد. به این ترتیب، سعیدی، مربی آموزش نظامی مجاهدان جبهه بهسود شد و به پایگاه اصلی مجاهدان در روستای دهان ‏اوجَی رفت. وی با فراخوانی صد تن از جوانان منطقه برای آموزش نظامی، کار خود را آغاز کرد. در یکی از برنامه‌های آموزشی که برای خنثاسازی مین تشکیل شده بود، ناگهان مینی هنگام آموزش منفجر شد و سعیدی به شهادت رسید.
محمدسروررجایی - ماموریت خدامحمدسرور رجایی، کارگردان مستند «مأموریت خدا» با بیان این‌که اولین بار، نام شهید سعیدی را شش سال پیش از زبان یکی از فرماند‌هان جهادی افغانستان شنیده است، گفت: «وقتی تصمیم گرفتم این مسیر را دنبال کنم و شهید را بیشتر بشناسم، پیش‏بینی چنین کاری را نداشتم. بر اثر یک اتفاق، به خانواده شهید رسیدم. از طریق آشنایی با خانواده‌اش، دوستان شهید را در ایران پیدا کردم و بعد از چندین مصاحبه با دوستان و هم‌رزمانش، به این نتیجه رسیدم که سفر شهید سعیدی به افغانستان که خودش آن را «مأموریت خدا» خوانده بود، اتفاق بی‌نظیری است که متأسفانه در این سال‌ها مغفول مانده است. قابلیت فراوان و فراموش شدۀ سفر این شهید، مرا مجاب کرد که باید برای تکمیل شدن این پرونده به افغانستان بروم».
رجایی در ادامه افزود: «باور من این است که روایت رفتن شهید سعیدی از تهران به افغانستان می‌تواند به ده‌ها فیلم مستند و سینمایی و رمان تبدیل شود. خون شهید سعیدی ایرانی و خون شهید رجب غلامی افغانستانی که در هشت سال دفاع مقدس به شهادت رسید، باعث شده که ایران و افغانستان به «خون شریکی» برسند. فرهنگ و باورهای مشترک ما با این خون شریکی تقویت شده است».
کارگردان مستند «مأموریت خدا» در بخش دیگری از سخنان خود گفت: «یقین دارم که در برخی موارد، روح شهید سعیدی مرا را کمک کرد. پیش از آن‌که به افغانستان بروم، ملاقاتی با مادر شهید داشتم که برایم بسیار غیر مترقبه بود؛ چون در سه سال قبلش، مدام تقاضای ملاقات می‏کردم و هر بار بنا وضعیت جسمی مادر شهید، نمی‌توانستم او را ببینم. در آن ملاقات، به مادر شهید گفتم که چه پیامی برای مزار شهید سعیدی داری؟ در جوابم گفت: «سلام مرا به احمدم برسان و بگو که التماس دعا دارم». من هم به مادر شهید قول دادم که حتماً فیلم مزار احمدرضا را برایت می‌آورم».
رجایی درباره خطرهای پیش روی وی برای فیلم‌برداری در منطقه آرام‌گاه شهید سعیدی گفت: «به افغانستان رفتم و بی‌تاب سفر به بهسود بودم. مزار شهید سعیدی در افغانستان در ۱۹۰ کیلومتری کابل در منطقه کوهستانی بهسود قرار دارد. هر روز خبر انفجار و سر بریدن مسافران بهسود توسط طالبان، سفرم را به تعویق می‌انداخت. خطر مرگ در کمین من بود. سرانجام بعد از یک‌ماه تصمیمم گرفتم که به هر سختی که باشد، به بهسود بروم. مانع جدّی سفرم، پدر ریش‌سفیدم بود که با نگرانی‌های پدرانه‌اش، منصرفم می‌ساخت. می‏خواستم بدون اجازه پدرم بروم، ولی او از جریان سفرم خبر شد و آن شب، برای چندمین بار، پدرم با بغض مانع رفتنم شد. اما این بار من کوتاه نیامدم و اصرار کردم و سرانجام استخاره به قرآن را حکم قرار دادیم. بخشی از آیه ۶۹ سوره انفال در اول صفحه، دلم را روشن کرد: «خَیْرًا یُؤْتِکُمْ خَیْرًا مِّمَّا أُخِذَ مِنکُمْ وَیَغْفِرْ لَکُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِیم». با سکوت و صلوات با پدرم خداحافظی کردم و با برادرم به سمت بهسود به راه افتادیم. خوش‌بختانه بدون کمترین مزاحمتی، منطقه متصرف‌شده به دست طالبان را پشت سرگذاشتیم و وارد قلمرو کوهستانی بهسود شدیم و نماز ظهر را در روستای «دهان اوجَی» خواندیم؛ جایی که شهید سعیدی از ۳3 سال پیش در آن‌جا به آرامش رسیده بود».
مستندساز افغانستانی «مأموریت خدا» در توصیف برخورد ساکنان منطقه با رویداد شهادت سعیدی افزود: «مزار شهید سعیدی، از دیگر قبرها متفاوت بود و پرچم سبزش لحظه‌ای آرامش نداشت و مدام بی‌تابی می‌کرد. بر مزار شهید سعیدی، پیرزنی با گویش محلی از من پرسید: چرا مادرش نیامد؟ گفتم: بیمار بود. باز گفت: وقتی به ایران رفتی، سلام مرا به مادر شهید برسان و بگو که خاطرت از مزار شهید جمع باشد. او فرزند ما هم بود. در زندگی شهید، لباسش را من می‌شستم. دیگری می‌گوید: ما وظیفه داریم که بر مزار استاد سعیدی بیاییم و یادش را گرامی بداریم؛ چرا که استاد سعیدی از جوانی خود گذشت، از کشور خود گذشت و آمد تا ما را در برابر قوای کفر شوروی کمک کند. با انرژی مضاعفی بعد از دو روز اقامت، آن روستا را ترک گفتم و از بلندای کوه در هوای گرگ و میش سحرگاهی آن‌جا، آخرین نگاهم را وقف بیرق سبز و آفتاب‌خورده مزار شهید سعیدی کردم و ره‌سپار خطری دیگر به نام بازگشت به کابل شدم».
این شاعر و روزنامه‌نگار افغانستانی درباره خاطره تلخ خود از زمان خبردهی فیلم‌برداری از آرام‌گاه شهید سعیدی به مادر شهید چنین یاد کرد: «روز هشتم آبان ماه1390 وقتی با علاقه بسیار به خواهر شهید سعیدی زنگ زدم تا خبر برگشتم را از افغانستان بدهم و بگویم که به مادرش بگوید عکس و فیلم مزار احمدرضا را از افغانستان آورده‌ام، شنیدم: «مادر شهید سعیدی به رحمت حق پیوسته است.» با خود گفتم: خدایا چه خبر تلخی. فکر می‌کردم می‌توانم انتظار بصری ۳۱ ساله مادری را که در حسرت لمس کردن مزار پسرش بود و هست، به پایان برسانم».
رجایی در پایان سخنانش افزود: «حالا خوشحالم که ما برای شهیدی که تا دیروز ناشناخته بود، امروز این فیلم مستند را در دست داریم. علاوه بر این، کتابی درباره شهید سعیدی زیر چاپ داریم که از مجموع مصاحبه‏ها با خانواده، هم‌رزمان ایرانی، افغانستانی و یادداشت‏های خود شهید آماده شده است. امیدوارم محققان و نویسندگان افغانستان و ایرانی تلاش کنند و یاد و خاطره شهدای سرافراز افغانستانی و ایرانی را که در کشورهای همدیگر شهید شدند و از یادها رفته‏اند، زنده نگه دارند. وقتی شش سال پیش، کار درباره این شهید را شروع کردم، یک پژوهش ساده بود و انتظار چنین کاری را نداشتم. تنها دنبال این بودم که چند نفر از آشنایان شهید را پیدا کنم تا بتوانم مختصر مصاحبه و گزارشی برای معرفی شهید منتشر کنم. مطمئنا تمام شهدای مشترک قابلیت زیادی برای کار پژوهشی دارد». رجایی با بیان این‌که «مستند «مأموریت خدا»، نخستین کار مستند اوست، از ساختن فیلم مستند دوم خود درباره یک شهید افغانستانی دفاع مقدس خبر داد.
shahidsaeedi02در این برنامه، حمیدرضا سعیدی، برادر شهید نیز در سخنانی با تشکر از دست‏اندرکاران تولید این مستند، از خاطرات سفر خود به افغانستان چنین گفت: «وقتی خبر شهادت برادرم را شنیدم، دانشگاه افسری را رها کردم و به دنبال برادرم در سال 59 به افغانستان رفتم. آن زمان، حکومت در دست دولت طرفدار شوروی سابق بود. من با پای پیاده، روستا به روستا، خود را به مزار برادرم در بهسود رساندم. مردم مهمان‌نواز افغانستان با آن‌که خود، آن زمان، هیچ نداشتند، ولی زمانی‌که من به روستاها می‏رسیدم، به عنوان یک مجاهد از من پذیرایی گرمی می‏کردند. مجاهدین شیعه و سنی در آن زمان چنین بودند».

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

دکمه بازگشت به بالا
بستن