در پنجمین نشست از تماشای پنجم شعرهای صادق دهقان نقد و بررسی میشود
روابط عمومی خانه ادبیات افغانستان: شعرهای صادق دهقان در پنجمین نشست از تماشای پنجم نقد و بررسی میشود.
تماشا، عنوان جزوه نقد مکتوب است که خانه ادبیات افغانستان با هدف ارتقای سطح آموزشی و علمی شرکتکنندگان در کارگاههای شعر و داستان خود منتشر میکند. پنجمین نشست مربوط به شنیدن نقدهای مکتوب اعضای خانه بر شعرهای افراد یادشده در تاریخ 15 مرداد (اسد) 1394 از ساعت 17 در سالن امیرحسین فردی حوزه هنری تهران برگزار میشود. در این نشست، نقدهای مکتوب بر شعرهای صادق دهقان، بیان و شعر وی بررسی و تحلیل میگردد. شعرهای دهقان در صفحه 2 تا 5 تماشای پنجم چاپ شده است.
شماره پنجم از دور سوم تماشا که پیشتر منتشر شده است، دربردارنده شعرهای مریم احمدی، زهرا جعفری، عارف جعفری، عارف حسینی، فاطمه خاوری، صادق دهقان، محمدسرور رجایی، سلیما رضوانی، علیمدد رضوانی، زهرا زمانی، محمدحسین فیاض، سارا محمدی، محمد کریمی، جعفر واعظی و علی هاشمی از اعضای شرکتکننده در کارگاه شعر خانه ادبیات افغانستان است. در نشستهای پیشین، شعرهای عارف جعفری، مریم احمدی و سارا محمدی نقد و بررسی شده است.
شرکت در نگارش نقد مکتوب بر اشعار یا داستانهای منتشرشده در تماشا برای شاعران و داستاننویسان و نیز حضور در نشستهای یادشده برای همه افراد آزاد است. افزون بر آن، تماشا در شمارههای بعدی خود آثار داستانی شرکتکنندگان در کارگاه داستان خانه را منتشر میکند.
شعرهای صادق دهقان
فاجعه
با من مدارا کن فاجعه!
با من که دیگر سالهاست رام و دستآموز تواَم
و همچون کودکی بی مادر
مرا این سو و آن سو میبری.
وقتی پریشانم میخواهی پشت دروازههای «پل چَرخی»
یا که به رگبارم میبندی در حجلهگاه «غوریان»
یا آن زمان که غربالم میکنی در «بدخشان»
و با کودکم میسوزانی در «پَکتیکا»
و سنگسارم میکنی در «سَمَنگان»
آسان بگیر بر من، فاجعه!
فردا، «هلمند» خونین بالا میآورد ما را
با پیکرهای کبود
بینیهای بریده
پستانهای دریده
و چشمان گشاد
ما را تاب بیاور فاجعه!
3/5/1393
پایتخت زیبایان غمگین جهان
خاوربانوی تبعیدی!
چه شبهای مخوفی دارد تهران بی تو
و روزهای بیهوده تری که بی خورشید میمیرند.
تو معشوقم بودی در سرنوشتی دیرهنگام
با سکوتی آوار مانده در چشمانت
و عشقی که هر روز میپیچد در جانم.
کنارم خفتهای در جبروت زنانهات
و من، مرزبانی دلتنگ که زمزمه میکند:
کاش امشب دیر بپاید
کاش این رؤیا طاقت بیاورد مرا، تو را، ما را
کاش این سرمای استخوانسوز برود
کاش آسمان مهلتی دهد تا فردا.
زیباروی آرام و نجیب!
نفرین به صبحی که سر میرسد بی تو
جا مانده از شبیخون شبانهی عشق
در پایتخت زیبایان غمگین جهان؛ تهران.
13/4/1393
حکایت دلتنگی یک عابر
میخواهم بازگردم به چیزهای همگانی
به آب، به نان، به یک آواز و چند گل سرخ
خورخه لوییس بورخس
خزان با من زاده است
آنگاه که پدرم آیههای خونرنگ در گوشم فرو میخواند
و هرگز ندانست چرا «پل سرخ» (1) از خون مادرم نامبردار گشته است.
آمده بودم از سربازهای عاشقی بگویم
که از دریچههای تانک
دختران چوپان را آواز میدادند
ولی هر ثانیه، آبستن رؤیایی بود پا به ماه
یا سقط شده در ناکجا.
نابه هنگام شبی
فرخندهشهرِ نازپروردم در خون نشست
و نگاهم در کوچه های «چِنداوُل» (2) تا «پلِ چرخی» (3) پریشان شد.
دریغا دریغ
کتاب عتیق نگونبختی این ایل سراسر عشق
سیزده رکعت ورق خورد
و هر بار، «یهودا»یی چرکین سیرت و صورت
ما را به همآغوشی با رؤیاهامان فروخت
ضمیرهای سرگردانِ «من»، «او»، «ما»
افتادیم زیر پای رجاله گانی که دستانشان بوی خدا میداد.
هَزاره هاست بر دوش میکشم پارههای تنم را از جاده های متروک «کابل»
تا برجهای بیقرار «تهران»
تا کوره پزخانه های کبود «کاشان»
تا سنگفرشهای مستانه «اصفهان»
تا بناهای سیمانی «مشهد» و سدهای سرشار «خوزستان».
قرنهاست آواره ام همچون «هیرمند» هراسان
در امام باره های (4) تاریک «کویته»
در مدرسه های مشوّش «پیشاور»
در کمپهای مبهم «یونان»
در هاتداگ فروشیهای سگی «لندن»
در مرزهای شیطانی «شینگِن» و سواحل غمگین «سیدنی».
میخواهم بگریزم از این زمستانهای سیاه
میخواهم بازگردم به آوازهای سرخ «خرابات» (5)
میخواهم در «دارالامان» (6) قدم بزنم دوشادوش «ملکه ثریا» (7)
میخواهم استخوانهای تاریکم را از «دِهمَزَنگ» (8) بیرون بکشم
میخواهم نام زیبارویان ناکام جهان را روی کوچه پس کوچههای میهنم بگذارم
شاید این وطن، وطن بشود.
1) پل قدیمی روی کابلرود در غرب کابل.
2) محله قدیمی در مرکز کابل که آغازگر نخستین قیام مردمی بر ضد دولت کمونیستی افغانستان در سال 1358 بود.
3) زندانی در شرق کابل.
4) امامباره: تکیهخانه.
5) محله قدیمی در کابل که سکونتگاه اهل هنر و موسیقی بود و در جنگهای داخلی مجاهدان در دهه 1370 خورشیدی ویران شد.
6) کاخ سلطنتی در غرب کابل که در جنگهای داخلی مجاهدان در دهه 1370 خورشیدی ویران شد.
7) بانو ملکه ثریا طرزی، همسر امانالله خان و بنیانگذار اصلاحات اجتماعی برای زنان در آغاز سده 1300 خورشیدی.
8) زندانی در مرکز کابل. 20/1/1392
یک عاشقانهی سرگردان
از سرانگشتان ظریفت سوسو میزند آفتاب
و سَماع گیسوان تو جاری است در باد
ما فاتحان پیاده روهای خیس جهانیم؛
صاحبان ضمیرهای سرگردان نگاه و بوسه.
عاشقانه هایم تنها تا مرز چشمانت دلفریبند
هر بار که پلک میگشایی
اپیزودهای نامکرری از عشق
در سرتاسر جانم جاری میشود.
چه کسی عطر سنبل و ریحان پراکنده در بوم رنگین تنت
که من هر روز تصویر تازهای از رؤیاهایم را
با شرافت شعر و غزل در عشق تو میآمیزم؟
چه کرامتی است نهفته در لبانت
وقتی سرخترین فصل زندگی ام را بر لبانم میدوزند
من سالهاست فرشته پوش نگاهت بودم!
1/2/1392