احساس زخمی یک ملت، در صدای سرخوش

محمدسرور رجایی

فرهنگیان و هنرمندان مهاجر افغانستانی، سال ١٣٩۴ را با برگزاری برنامه‌های فرهنگی‌هنری توفانی آغاز کردند. برنامه‌های بسیاری که با همدلی و همزبانی مسئولان و فرهنگیان کشور ایران همراه بود. رخدادهایی ازاین‌دست، برکات بسیاری برای فرهنگ و هنر دو ملت ایران و افغانستان دارد. در این روزها، بیشتر از هر زمان دیگر، مهاجران افغانستانی ساکن تهران شادمان هستند. شادمان از اینکه بعد از گذشت بیش از یک دهه بازهم در فضایی صمیمی و خاطره‌انگیز، به احترام هنرمندیِ خالق ترانه ماندگار «سرزمین من خسته خسته از جفایی» قیام کنند. به احترام تصنیف‌های پرشور تازه‌اش، سرخوشانه دست بزنند. لحن گیرای داوود سرخوش که چند روزی است به تهران آمده، موجی از شادابی را به ارمغان آورده است.

داود سرخوش

سرخوش به‌ عنوان یکی از هنرمندان مردمی پیش‌ از این کنسرت‌های زیادی را در کشورهای مختلف اروپایی چون روسیه، هلند، نروژ، سوئد، استرالیا و دانمارک برگزار کرده است. در اوایل دهه ١٣٨٠در رزوهایی که افغانستان در آتش زیاده‌خواهی سلطه‌طلبان جهانی می‌سوخت و مردم سرافرازش از زمین و هوا هدف موشک‌های دوربرد و هواپیماهای بدون‌سرنشین آمریکایی قرار داشت، سرخوش به ایران آمد و با اجرای کنسرتی در سال ١٢هزارنفری آزادی تهران برای سرزمینش افغانستان، فریاد زد «سرزمین من، خسته خسته از جفایی سرزمین من.». او آن روز، برای مردمش رسانه شد و چهره خسته افغانستان را با همان فریاد به رسانه‌ها کشاند. او بازهم به تهران آمده تا دوباره در مجموعۀ ١٢هزار نفری ورزشگاه آزادی برای مردمش بخواند و بنوازد و شور بیافرید. تفکر هنری و ذهن هنرآفرین او این بار نیز می‏تواند با همیاری رسانه‌ها طرح نویی از امیدواری را برای مردم و دوستداران هنرش دراندازد…

سرخوش یکی از چهره‌های نامدار هنر و موسیقی افغانستان است که هنر موسیقایی کشورهای منطقه را خوب می‌شناسد. او با بسیاری از اهالی موسیقی کشورهای هند و پاکستان و تاجیکستان اجراهای به‌یادماندنی داشته است. شب گذشته که در محفل خودمانی دور هم بودیم، وقتی سخن از موسیقی هزاره‌گی به میان آمد، متوجه ایده‌های متفاوت و سازنده او برای پیشرفت موسیقی هزاره‌گی شدم. کاش می‌شد جناب سرخوش، چنین ایده‌های خلاقانه‌اش را مکتوب می‌کرد و در اختیار عموم قرار می‌داد. آن‌سان که آفرینش‌های هنری سرخوش، بازتاب روح سرکش او در این سال‌های زخم و درد، مرهم‌گذار زخم آوارگی مردمش بوده است. تصنیف‌های حماسی و عاشقانه که او در این سال‌ها ساخته و اجرا کرده است، برخاسته از ژرفای روح دردکشیده انسان افغانستانی است که همواره در کوه و کمر در برابر دشمنان مقاومت کرده و در دشت‌های لاله‌گون وطن شاهد شهادت لاله‌ها بوده‌اند. سرخوش چنین تجربه‌هایی دارد که فریاد می‌زند. «برایم نامه از کابل رسیده// دوباره خون به رگ‌هایم دویده// نوشته مادر پیرم که برگرد// جوان گشته صفورا قد کشیده»
چنین است که ترانه‌های عاشقانه وی بر جان مخاطبش نفوذ می‌کند. چرا؟ چون او احساس زخمی مردمش را می‌خواند. او زبان هنری مردمی است که پیش از این، زبانی به این شیوایی که مردم جهان آن را بفهمند، نداشته است.
سرخوش، چهره هنری چند وجهی دارد. او ترانه می‌سراید، آهنگ می‌سازد و با صدای بی‌بدیلش آواز می‌خواند. حالا این هنرمند در تهران است. از روزی که او وارد این شهر شده، جنب‌وجوش عجیبی در بین فرهنگیان و هنرمندان مهاجر افتاده و همه گرد هم آمده اند و به همکاری برخواسته‏اند. همه در انتظار‏اند که داوود سرخوش، چگونه لحن داوودی را در یک فضای صمیمی بازآفرینی خواهد.کرد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

دکمه بازگشت به بالا
بستن